وب سایت خبر گزاری عقاب نیوز | Oqab News
عقاب نیوز، خبرگزاری عقاب | Oqab News

جامعه سوخته در فقدان دموکراسی

جامعه سوخته در فقدان دموکراسی
جامعه افغانستان به عنوان یکی از اعضای ساز مان ملل متحد سالهای بحرانی را پشت سر گذراند که در نتیجه این بحران ها به یک جامعه سوخته بدل شد و تمام زیر ساختار ها و زیر بنا ها ی که اساسات یک جامعه را تشکیل میداد فروریخت و این زیر ساختار ها شامل ار کان سیاسی، اجتماعی واقتصادی میباشد که با رویداد حادثه 11سپتامبر بهانه شد بر اینکه رویکرد جدید به این جامعه ای سوخته معطوف گردد و دید گاه های جنگ طلبانه به سوی باز سازی و نوسازی ویرانه های گذشته تغییر نگرش دهد که از آن زمان تا کنون چهارده سال می گذرد وکمکهای جامعه جهانی و توجه ژرف آنها به این کشور در اوایل حکومت انتقالی و موقت بگونه ای باز تاب داشت که اینگار افغانستان مانند یکی از ولایت های پیشرفته ای ایالات متحده آمریکا ویا یکی از کشور های اتحادیه اروپا رشد می کند و سروسا مان میگیرد اما با گذشت یک دوره ای طلای که فرصت بسیار خوبی برای مردم افغانستان بود نه تنها به اهداف فوق دست نیافتیم بلکه این فرصت خلق شده ای تاریخی را از دست دادیم که سوالات ذیل را بوجود آورده است: – جامعه افغانستان چگونه جامعه ای است وعواملی این همه بحران چیست؟.
– آیا فرصت های برای این کشور بوجود آمده که به منظور حکومت داری خوب وخدمت گذاری در این کشور درست استفاده شده باشد؟
– آیا در فرصت های ایجاد شده از روشهای دموکراتیک به عنوان نسخه موثر در تحقق عدالت اجتماعی و سیاسی وخروج از بحران ها استفاده شده است؟
– راه های حل پایان بحران در کشور چیست؟
در این مقاله تلاش میشود تا بادرک رویداد های بزرگ تاریخی- سیاسی به سوالات فوق پرداخته و راه های حلی را ارایه نماییم.
نگاهی گذرا به وضعیت عمومی کشور:
جامعه افغانستان که ترکیب از تعدد اقوام، مذاهب و فرهنگ های مختلف وگوناگون میباشد، تعاملات سیاسی نیز در طول تاریخ در این کشور بر مبنای آن صورت گرفته است و این در حالی بود که بایستی در این مملکت مانند کشور های دیگری از دنیا زمینه ها و بستر های مناسب به منظور ملت شدن و گفتمان شهروندی فراهم می شد که بنا به بافت سیاسی واجتماعی در این سرزمین این روند شکل نگرفت وگفتمان مدنی- سیاسی در محور ارزشهای سنتی و قبیله ای باقی ماند. با توجه به تحولات فرهنگی و سیاسی که در دنیا ی مدرن چهره برداری کرد افغانستان نیز از آن متاثر شده حرکت های مدنی- سیاسی را بصورت فصلی و با درنظرگرفتن اندیشه های قومی و قبیله ای آغاز نمود اما به بار نه نشست که در این فرایند رو به آبستن های سیاسی وآموزه های دموکراتیک موضوع تجاوز اتحاد جماهیرشوروی به کشور رخداد که ملت ومردم این سرزمین باز هم با تعلقات قومی در برابر این تجاوز قیام وانقلاب نمودند وحماسه ها آفریدند که در تاریخ بشریت کم نظیربود.
دوره ای جهاد فرصت بزرگ برای ملت شدن:
تحولات، نا بسامانی ها، بد بختی ها، در گیری هاو از همه مهمتر تجاوز به حقوق ملت ها در طول تاریخ زمینه ساز ملت شدن اقوام بوده که تجاوز ارتش اتحاد جماهیر شوروی به این سرزمین و قیام ملی و رستاخیز مردمی نیز درکشور ما بزرگترین فرصت بود برای اینکه ملت شدن و شهروند شدن در این جامعه هویت خود را تثبیت میکرد. با وجود مشارکت گسترده مردم در انقلاب اسلامی و تمرکز به شکست دادن ارتش سرخ از اطراف واکناف مملکت نا هماهنگی ها ونا همسوی ها نیز در رهبری وجود داشت که بدون تردید مایه تاسف بود وآن این که این روند ملی و تاریخی در مقاطعی از دوران خود دچار آسیب های جدی وخطر ناکی شد که این نوع آسیب ها در روند انقلاب وپایان مقاومت مردم افغانستان به چالش ها ی بزرگی سیاسی- نظامی وحتی استخباراتی تبدیل شد که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وتاسیس دولت اسلامی در کشور حکومت های محلی وگروپی در بسیار از مناطق کشور شکل گرفت. در این مرحله از تاریخ که امید ها وآرزوهای بزرگی درآن نهفته بود، زور و تفنگ به عنوان مفاهیم کلیدی در ادبیات سیاسی جامعه کاربرد قابل ملاحظه ای پیدانمود و در برابرآن واژه های دموکراسی ومردم سالاری و حاکمیت قانون از مقولات بیگانه در ادبیات و فرهنگ سیاسی آن روز گار شناخته شد.
تشدید روحیه قوم گرای وعدم حمایت از حکومت دولت اسلامی و فشارشبکه های استخباراتی موجب شد تا دولت اسلامی که زایده ای قهر مانی ها،سلحشوری ها و خون سرخ ملیون ها انسان بود نتواند در تطبیق پلان های بزرگ خود(تحقق آرمان شهدا، تحکیم دولت اسلامی در سراسری مملکت،حفظ حمایت وپشتیبانی جامعه جهانی و نهایتا فراهم سازی زمینه برگزاری انتخابات) موفق شود.
دوران مقاومت روزنه بسوی ملت شدن:
با توجه به موقعیت که افغانستان از لحاظ اقتصادی وسیاسی در منطقه وجهان دارد همیشه مورد نزاع وکشمکشها قرار گرفته است که ایجاد گروهی بنام طالب وبا نقاب اسلامی مانند گذشته های تاریخ به عنوان آخرین راهبرد وحربه برای سوزاندن خاک این سرزمین مورد استفاده قرار گرفت که در نتیجه آن هیولای زمان، مردم، زمین، درخت،کوه، بیابان، حیوانات وحتی آب های دریا ودر یاچه ها با اشک طغیان به فغان آمدند وهر روز در این آتش شعله ور می سوختند وآسمان کشور پر ازدود انسانهای سوخته ای بود که شبها و روز ها کباب می شدند و این وحشت منحصر به یک قوم و یک تبار نبود بلکه نابودی این سرزمین از اهداف بزرگ آنان محسوب میشد و در این مرحله حساس انگیزه های ملی وهمگرای در میان رهبران و بسیار از نخبگان کشور پدید آمد و وقت آن فرا رسیده بود که بادرک اوضاع عمومی کشور و درایت ویژه ای به روند ملت شدن متوسل شویم و بایستی روند این امر بزرگ در چار چوب تعریف شده آغاز می شد که متاسفانه این فرصت از بین رفت. اگر چه این دغدغه ها در ذهن رهبران واقعی وجود داشت. در چنین فضا وشرایطی قرار داشتیم که زره ای از زباله ای این آتش شعله ور و بر افروخته بر دو برج بزرگی از ایالات متحده ای آمریکا زبانه کشید که این رویداد نقطه عطف شد در روابط بین المللی وهمچنان فرصتی را برای مردم این سرزمین سوخته که منتظر آن بودند فراهم ساخت وموضوع این که ما توانستیم از آن استفاده کنیم و یا خیر بهتر است به کنفرانس بن پر داخته شود.
کنفرانس بن و نباید های آن:
چنانکه قبلا اشاره شد کانفرانس بن یکی از فرصت های طلای برای مردم سرزمین سوخته ای بود که در انتظار چنین شرایط بودند و بایستی در این کانفرانس علاوه بر موضوع بازسازی دوباره ای کشور راهبرد ملت سازی ودموکراتیزه شدن کشور مورد توجه قرار میگرفت وبرای آن ضمانت های اجرای تعیین می شد. کانفرانس بن در یک تحلیل واقع بینانه دارای باید ها ونباید ها میباشد که پیرامون باید های آن زیاد بحث شده وآنچه که به موضوع مورد بحث ما ارتباط دارد نباید های آن است که به موارد آن در ذیل اشاره میگردد:
– نقض صریح منشور ملل متحد؟ از آنجایکه افغانستان به عنوان یکی از اعضای سازمان ملل متحد به حساب می آمد ودارای دولت مستقل و دارای حاکمیت بود و ازکرسی افغانستان در سازمان ملل متحد نماینده گی میکرد و از یک ساختار سیاسی و دفاعی نیز بر خوردار بود و تمام رهبران سیاسی وگروه های ذیدخل در قضایای این کشور از تصامیم رهبری دولت اسلامی پیروی می نمودند و در برابری طالبان مقاومت میکردند، برگزاری کنفرانس بن بدون توافق صریح دولت اسلامی و تصمیم به انتقال قدرت سیاسی در خارج کشور مخالف صریح بند2 ماده1 و بند1 و4و7ماده 2 منشور ملل متحد بود که به ترتیب اینگونه صراحت دارد:
– توسعه روابط دوستانه در بین ملل بر مبنای احترام به اصل تساوی حقوق وخود مختاری ملل و انجام سایر اقدامات مقتضی برای تحکیم صلح جهانی.
– سازمان بر مبنای اصل تساوی حاکمیت کلیه اعضاء آن قرار دارد.
– کلیه اعضاء در روابط بین المللی خود از تهدید به زور یا استفاده ازآن علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هر کشوری یا از هر روش دیگری که با مقاصد ملل متحد مباینت داشته باشد خود داری خواهد نمود.
– هیچیک از مقررات مندرج در این منشور، ملل متحد را مجاز نمی دارد در امور که ذاتا جزوی صلاحیت داخلی هر کشوری است دخالت نماید واعضاء را نیز ملزم نمی کند که چنین موضوعاتی را تابع مقررات این منشور قرار دهند لیکن این اصل به اعمال اقدامات قهری پیشبینی شده در فصل هفتم لطمه وارد نخواهد آورد.
توزیع وانتقال قدرت سیاسی ازموضوعات کلیدی میباشد که در کشور های مختلف دارای ساختار تعریف شده است وبر اساس آن شکل میگیرد واصول آن باید رعایت گردد و هر گونه اقدام در مغایرت با آن نقض آشکار وزیر پا گذاشتن آن است و انتقالی قدرت که در بن انجام گرفت در مغایرت با اصول پذیرفته شده داخلی و بین المللی بود در حالیکه این امر میتوانست در داخل کشور و یا بوسیله ای مدیریت دولت اسلامی و در مطابقت با معیار های پذیرفته شده انجام پذیرد و بدین ترتیب دموکراسی در آغاز فصل جدید سیاسی کشور نهادینه می شد… ادامه دارد ( احمد محمدی)

Comments are closed.