محورى که سیاست حضرت على ـ رضی الله عنه ـ و نظام حکومت و مدیریت وى گرد آن مىچرخید، مقدّم داشتن اصول و ارزشهاى اسلامى بر مصالح سیاسى و ادارى و حفظ روح خلافت انبیا و روش خلفاى راشدین بود. او معتقد بود که خلیفه، قبل از آنکه فرمانروا و ولىّ امر مسلمانان باشد، یک مبلّغ و پیشواى دینى و الگوى مذهبى به حساب مىآید. او به هر قیمتى حاضر بود که این شیوه را عملى کند و این بُعد را بر سایر ابعاد سیاسى، اقتصادى و… ترجیح دهد؛ چنان که وى با طیب خاطر، بهاى سنگینى در راستاى انتخاب این سیاست پرداخت.
استاد عقّاد، تفاوت اساسى بین على و معاویه ـ رضی الله عنهما ـ را به خوبى تشریح کرده و خاطرنشان ساخته است که تفاوت بین دو فرد نبود، بلکه در اصل تفاوت بین دو نظام یا به تعبیر امروزى بین دو مکتب فکرى بود.
مىگوید:
«تضادى بود بین خلافت دینى که على ـ رضی الله عنه ـ مظهر آن بود و بین کشوردارى دنیوى که معاویه ـ رضی الله عنه ـ مظهر آن بود.»[۱] نتیجهى طبیعى این دو روش متفاوت که هر یک از دو گروه به میل خود اختیار کرده بود، آشکارا به ظهور پیوست. سبب پیدایش این تفاوت این بود که زمان، فرق کرده بود و دامنهى فتوحات گسترش یافته و ثروت، فراوان شده و مسلمانان از جوامع و فرهنگهاى مردم مناطق تازه فتح شده، متأثّر شده بودند. از طرف دیگر فاصلهى زمانى با عصر نبوّت و فقدان نخستین شاگردان مکتب نبوى که درس ساده زیستى و سختکوشى را آموخته بودند، نیز دخیل بود.
عقّاد با موشکافى و بلاغت به این حقیقت اشاره کرده است:
«عصر على ـ رضی الله عنه ـ در مقایسه با دورههاى پیشین و آینده، عصر عجیبى بود؛ اما از این نظر که مسیر شایستهى خود را پیمود، تعجبى نداشت؛ زیرا نه کاملاً ثابت و استوار بود و نه کاملاً آشفته و بىثبات، بلکه مانند ساختمان جدیدى بود که نزدیک به اتمام است، نه به طور کامل فرو ریخته و نه ساختمان تکمیل شده و ثابت و استوار است.»
تفاوت بین این دو روش بنا بر تأثیر زمان و تحوّلاتى بود که در جامعهى اسلامى به حکم طبیعت بشرى و قانون نظام آفرینش پدید آمده بود. این تفاوت به نفع امیر معاویه ـ رضی الله عنه ـ بود؛ زیرا او بر سپاه و منطقهاى حکومت مىکرد که نظم و آرامش برقرار بود و فرمان امیر را با دل و جان مىخریدند؛ اما در سپاه حضرت على ـ رضی الله عنه ـ و محدودهى حکومتش (بنا بر طبیعت دو منطقه و روحیهى قبایلى ساکنان آنجا، چنان که قبلاً ذکر شد) تا حدّى اضطراب و هرج و مرج حکمفرما بود. اطرافیانش افرادى خودخواه و خیرهسر بودند که به منافع مادى چشم دوخته و به امتیازات گروه مخالف طمع داشتند.
استاد عقّاد مىگوید:
«خشنودى از نظام اجتماعى موجود، سهم معاویه بن ابى سفیان ـ رضی الله عنه ـ در منطقهى شام و اطرافش بود و بیزارى و تنفر از نظام اجتماعى، سهم على بن ابى طالب ـ رضی الله عنه ـ در سراسر جزیره العرب بود.»[۲]
وى مىافزاید:
«مسألهى اختلاف بین على و معاویه ـ رضی الله عنهما ـ بر سر یک موضوع (خلافت) نبود که اگر یکى از آن دو به پیروزى مىرسید، نزاع قطع مىشد، بلکه اختلاف بین دو نظام رقیب و جهانبینى متقابل بود که یکى از آنها به ثبات و استقرار تن در نمىداد و دیگرى پذیراى نظام نوین حکومت و مایل به بقا و استقرار بود.»[۳]
سیاست شایسته و بىنظیر على رضی الله عنه
به رغم اینکه نتیجهى تفاوت بین دو نظام به ظهور پیوست و در یک نظام، آرامش و اطاعت از فرمان زمامدار و در دیگرى هرج و مرج و تمرّد وجود داشت و به رغم مواجه شدن حضرت على ـ رضی الله عنه ـ با مشکلات و رنجهاى فراوان و برخوردارى امیر معاویه ـ رضی الله عنه ـ از پیروان مطیع و امکانات ظاهرى، باز هم سیاست على ـ رضی الله عنه ـ بى نظیر و در خور شأن وى بود.
عقّاد با رعایت انصاف و امانت تاریخى مىگوید:
«على ـ رضی الله عنه ـ از همان روز اوّل خلافت خود، بهترین سیاستى را که برایش شایسته بود، در پیش گرفت و سیاست دیگرى سراغ نداریم که انتقاد کنندگان یا مورّخان به آن اشاره کرده باشند و دلیلى ارائه دهند که این سیاست، بهتر و فرجامى مصونتر داشت یا ضامن نجات از تنگناها بود.»[۴]
محققّان و مورّخانى که انسانها، عصرها، آثار تربیت، باورها و الگوها و اهداف زمامداران را با یک معیار مىسنجند، همواره نسبت به حضرت على ـ رضی الله عنه ـ زبان اعتراض گشوده و مىگویند: اگر ایشان در برکنارى امیر معاویه ـ رضی الله عنه ـ از استاندارى شام و برکنارى قیس بن سعد از ولایت مصر شتاب نمىکردند و قاتلان حضرت عثمان ـ رضی الله عنه ـ را تحویل مىدادند و حکمیّت را نمىپذیرفتند، به جنگهاى خونینى که با شجاعت و ایمان قوى پشت سر گذاشتند، نیازى پیش نمىآمد و با مشکلات طاقت فرسا مواجه نمىشدند!
اما استاد عقّاد با این نظریه مخالف است و مىگوید:
«پس از بررسى عواقب تمام وجوه قضیّه، به نظر مىرسد که اگر حضرت على ـ رضی الله عنه ـ به رأى خود عمل نمىکرد و نظرِ دیگران را به مرحلهى اجرا مىگذاشت، باز هم موفقیّتش قطعى نبود و به طور حتم از خطر مصون نبود و شاید امید موفقیّتش کمتر و خطرش بیشتر بود.»[۵]
سپس با صراحت بیشتر مىنویسد:
«آیا انتقادکنندگانى که در زمان حضرت على ـ رضی الله عنه ـ یا بعد از وى زبان اعتراض گشودهاند، به فکرشان رسیده است که از خود بپرسند آیا حضرت على ـ رضی الله عنه ـ توان این را داشت که روش دیگرى انتخاب کند؟ و به فرض این که مىتوانست سیاستى دیگر در پیش گیرد، نتیجهاش چه بود؟ آیا قطعا نتیجهى بهترى به دست مىآمد و فرجام نیکوترى حاصل مىشد؟»[۶]
سپس مىافزاید:
«اگر او از زیرکى و زرنگى کار نگرفته، زیاد ضرر نکرده است؛ زیرا در صورت حداکثر استفاده از آن، نفع زیادى هم نمىبرد؛ براى این که یکى از دو امر لازم بود: یا خلافت یا کشوردارى.»[۷] «در زمان على ـ رضی الله عنه ـ سنگینى بار تفاوتها و ناهمگونىهایى که در دورههاى قبل از او پدید آمده بود و هیچ جانشینى بعد از پیامبر ـ صلى الله علیه وسلم ـ، از بروز آنها در امان نبود، جمع شده بود.»[۸]
طبیعت این دو روش، مقتضى بود که در مورد ولیعهدى و انتخاب جانشین نیز نظرى متفاوت داشته باشند؛ حضرت على ـ رضی الله عنه ـ مسأله را به شورا واگذار کرد و حضرت حسن ـ رضی الله عنه ـ را که فرزند بزرگتر وى و سبط اکبر رسول اللّه ـ صلى الله علیه وسلم ـ بود به جانشینى برنگزید؛ شخصیتى که رسول اللّه ـ صلى الله علیه وسلم ـ در حقّ وى فرموده بود: «اِنَّ ابْنى هذا سَیِّدٌ»؛ این فرزند من، سیّد و آقاست. هنگامى که حضرت على ـ رضی الله عنه ـ ضربت خورده بود، به او گفتند: آیا کسى را براى جانشینى تعیین نمىکنى؟ گفت: نه، «وَلٰکِنْ أتْرُکُکُمْ کَما تَرَکَکُمْ رَسُولُ اللّه»؛ «همان طور که پیامبر خدا ـ صلى الله علیه وسلم ـ شما را به خودتان واگذاشت، من نیز به خودتان وا مىگذارم»، گفتند: وقتى به پیشگاه خدایت بروى به او چه پاسخ مىدهى؟ فرمود، مىگویم: خدایا! تا وقتى که خواستى مرا میان آنها نگه داشتى، سپس مرا به سوى خودت برگرفتى و تو را در میان آنها گذاشتم، اگر خواهى اصلاحشان کن و اگر خواهى نابودشان کن![۹]
اما معاویه بن ابى سفیان ـ رضی الله عنه ـ فرزندش را به جانشینى خود برگزید.[۱۰]
______________________________
[۱] عقاد، العبقریات الإسلامیه، ص ۸۹۲.
[۲] عقاد، العبقریات الإسلامیه، ص ۸۶۹.
[۳] همان منبع، ص ۸۹۲.
[۴] همان منبع، ص ۸۹۵.
[۵] همان، ص ۹۱۵.
[۶] همان منبع.
[۷] عقاد، العبقریات الإسلامیه، ص ۹۳۰.
[۸] همان منبع، ص ۹۳۳.
[۹] ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج ۷، ص ۳۲۴ و ترجمهى فارسى مروج الذهب، ج ۱، ص ۷۷۴، چاپ چهارم.
[۱۰] براى تفصیل بیشتر رک: البدایه والنهایه، ج ۸، ص ۱۴۶.
- بر گرفته از ”المرتضىٰ“
تألیف: امام سید ابوالحسن ندوی
ترجمه: مولوی عبدالقادر دهقان
Comments are closed.