رقبای انتخاباتی غنی درکی از وضعیت پساصلح دارند؟
غیرمسوولانهترین رویکرد این است که مخالفین و رقبای انتخاباتی رییس جمهور غنی موضوع صلح با طالبان را به رقابتهای انتخاباتی گره زدهاند. آنها بدون توجه به مختصات و پیامدهای صلح احتمالی با طالبان، عملاً در قامت مخالفین ارزشهای نظام سیاسی فعلی عرض اندام کرده و در کنار طالبان ایستادهاند.
اما اگر از آنها پرسیده شود که در فردای صلح با طالبان، دقیقاً چه نوع نظام سیاسی در افغانستان بنا نهاده خواهد شد، هیچیک جواب روشنی برای مردم افغانستان ندارد. اصولاً عدۀ بیشتری از آنها توان تحلیل وضعیت پساصلح را ندارند. اما موضعگیری آنهایی که میدانند ابهامات بسیار جدی در فردای صلح با طالبان وجود دارد، نشان میدهد که معیارها و ارزشهای نظام سیاسی فعلی برای آنان در شمار ارزشهای بنیادی تلقی نمیشود. به همین خاطر برای این دسته از رقبا، کنار زدن رییس جمهور غنی و رسیدن خودشان به قدرت، ارزش فراتر از قربانیشدن دستآوردهای ۱۸ سال گذشته و حتی فروپاشی نظام سیاسی فعلی دارد.
در حال حاضر تمام توجهات بر شرایط متقابل طالبان و آمریکا برای شروع آتشبس و آغاز خروج نیروهای آمریکا از افغانستان تمرکز یافته است. این شرایط متعلق به «دوره گذار» است. حتی بعضی از همین شرایط دوره گذار که از جانب آمریکا پیشنهاد شده است، به صورت اطمینانی قابل پیادهسازی توسط طالبان نیست. بگونۀ مثال، هیچ تضمینی وجود ندارد که طالبان موفق به مهار گروه داعش یا القاعده شود تا خاک افغانستان دیگر به مثابه یک پایگاه تهدید برای سایر کشورها نباشد. چیزی که در عمل قابل انتظار است، بعد از توافق صلح، طیف افراطی طالبان از قبول پروسه صلح خودداری کرده یا یک انشعاب جدید در بدنه این گروه رخ خواهد داد و یا آنها به جبهۀ داعش یا القاعده خواهند پیوست. به این ترتیب منازعۀ مسلحانه در افغانستان به یک شکل جدید بازتولید خواهد شد.
در پروسۀ صلح موضوعی که در حقیقت بنیادی است، «وضعیت بعد از دوره گذار» است. نه طالبان و آمریکا و نه پاکستان و سایر جوانب دخیل در صلح، چشمانداز روشنی از نوع نظام سیاسی بعد از دوره گذار برای مردم افغانستان ترسیم نکردهاند. به عبارت دیگر، هنوز مشخص نیست که در صورت تحقق صلح، نظام سیاسی آینده افغانستان بر محور ارزشهای دموکراتیک میچرخد یا معیارهای امارت اسلامی طالبان.
محتملترین ساختار سیاسی پساصلح، نوعی نظام سیاسی ترکیبی است که معیارهای هردو جانب را در درون خود جای داده باشد. اما سوال اساسیتر این است که آیا واقعاً چنین تناقضاتی قابل جمع هستند که سپس انتظار داشته باشیم این عناصر متناقض و پارادوکسیکال در کنار یکدیگر به درستی کار کنند و یک نظام سیاسی باثبات، کارا و استوار از دل آن بیرون آید؟
در حالی که اصولاً منازعۀ ۱۸ سال گذشته افغانستان بر سر نوع نظام سیاسی بوده است، من چانس چندانی برای همزیستی مسالمتآمیز معیارهای دموکراتیک و معیارهای طالبانی در کنار هم نمیبینم. در خوشبینانهترین حالت، حتی اگر این دو دسته از معیارها و ارزشهای پارادوکسیکال با فشار خارجیها با هم ترکیب هم شوند، به مرور زمان از اصطکاک و سایش متقابل آنها منازعۀ جدیدی خلق خواهد شد که حاصل آن فروپاشی کامل نظام سیاسی و حرکت به سمت جنگهای قومی و فرقهای است.
Comments are closed.