معشوقهای که عاشق بود
پس از ظهور «فروغ فرخزاد» در هشتم جدی/ دی سال ۱۳۱۳خورشیدی، تعادل بین ادبیات عاشقانه مردانه و ادبیات عاشقانه زنانه به سود ادبیات عاشقانه زنانه بههم خورد و جایگاه عاشق و معشوق در شعر و ادبیات فارسی جابهجا شد. با این که فرخزاد مبتکر شعر عاشقانه زنانه نیست زیرا «رابعه بلخی» را باید مبتکر این نوع ادبیات دانست که بعداً بانوان دیگری مثل «مهری هروی» هم اشعار عاشقانه سرودند اما فروغ، شعر عاشقانه زنانه را هنرمندانه عرضه کرد که سخت است شاعر دیگری بتواند جایگاه وی را در این عرصه پُر کند. فرخزاد در مجموعههای «اسیر»، «دیوار»، «عصیان» و «تولدی دیگر»، نقش مجنون در منظومه «لیلی و مجنون» سروده نظامی گنجوی، نقش سلامان در مثنوی «سلامان و ابسال» سروده جامی، نقش فرهاد در مثنوی «شیرین و فرهاد» سروده وحشی بافقی، نقش بهرام در منظومه «بهرام و گلندام» سروده امینالدین، نقش بیژن در ماجرای «بیژن و منیژه» سروده فردوسی، نقش ویس در منظومه «ویس و رامین» سروده اسعد گرگانی و حتی نقش رومئو را در نمایشنامه «رومئو و ژولیت» نوشته شکسپیر بازی کرده است.
فروغ که خود معشوقه بود اما در سرودههایش به عنوان عاشق ظاهر شد و گفت:
از من رمیدهای و من ساده دل هنوز
بیمهری و جفای تو باور نمیکنم
دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این
دیگر هوای دلبر دیگر نمیکنم
وی بعداً سرود:
با آنکه رفتهای و مرا بردهای ز یاد
میخواهمت هنوز و به جان دوست دارمت
ای مرد ای فریب مجسم بیا که باز
بر سینه پر آتش خود میفشارمت
این که فروغ عاشق چه کسی بود، حرف و حدیثهای زیادی وجود دارد. وی، نخست عاشق «پرویز شاپور» شد که این آشنایی به ازدواج این دو تن انجامید. البته فروغشناسان، «ابراهیم گلستان» را نیز شخص مورد اشاره اشعار عشقانه فروغ میدانند. «مایکل هیلمن» استاد ادبیات فارسی در کتاب «زنی تنها» که درباره فروغ نوشته، معتقد است که فروغ اشعار سالهای پایانی عمر خود را برای ابراهیم گلستان نوشته است و اشاره این نویسنده، به حروف اختصاری «الف» و «گاف» است که حروف اول اسم ابراهیم گلستان را تشکیل میدهند.
هیلمن در این کتاب به رابطه ابراهیم گلستان و فروغ اشاره کرده است که هیچ چیزی مانع از شروع یک رابطه پرشور میان این دو نفر نشد زیرا گلستان هر شب فروغ را ترک میکرد و صبح روز بعد برمیگشت. تجربهای که فروغ در تولدی دیگر چنین از آن روایت میکند:
من
پری کوچک غمگینی را
میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
مینوازد آرام، آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه میمیرد و سحرگاه
از یک بوسه به دنیا خواهد آمد…
این که فروغ چگونه با ابراهیم گلستان آشنا شد نیز ماجرایی دارد. فرخزاد پس از جدا شدن از همسرش پرویز شاپور، با ابراهیم گلستان تهیهکننده فیلمهای سینمایی و مستند، آشنا شد که بعداً این آشنایی رنگ عاشقانه و دلدادگی به خود گرفت و معّمای زندگی فروغ را پیچیدهتر کرد. در حقیقت، سراسر زندگی فروغ، معما و راز است. با این که تاکنون بیش از ۲۰ کتاب درباره اشعار و زندگی فروغ نوشته شده اما تاکنون معمای زندگی وی حل نشده است. شاید راز معمای زندگی فروغ این باشد که وی آمد زندگی کند تا درون ما را به ما نشان دهد؛ درونی که سیاه است اما سعی میکنیم آن را سفید نشان دهیم. فروغ آمد و گفت که من اینم ظاهر و باطنم یکرنگ و بدون غلوغش است. ما چه میدانیم؛ شاید وی در ۲۴ بهمن/ دلو ۱۳۴۵خورشیدی، در واپسین لحظاتی که در حادثه رانندگی، بین زندگی و مرگ قرار گرفته بود، عاقبت بخیر شده باشد زیرا نشانههای زیادی از عاقبت بخیری وی در سالهای پایانی عمرش وجود دارد. این دیدگاه خوشبینانه به فروغ، نگارنده را در یک روز نوروزی سرد و بارانی سال ۱۳۹۸خورشیدی به آرامستان «ظهیرالدوله» تهران پای خانه ابدی فروغ کشاند.
یاد و خاطرهاش گرامی باد
مرادی پنجشنبه ۱۴۰۰/۱۰/۹
Comments are closed.