وب سایت خبر گزاری عقاب نیوز | Oqab News
عقاب نیوز، خبرگزاری عقاب | Oqab News

شناسنامه مختصر شاعران معاصر افغانستان/ خالده تحسین

1 – نام و تخلص: خالده تحسین
2 – نام پدر: جنرال عبدالرحمان امیری
3- سال و محل تولد: در پنجم بهمن ماه(دلو)۱۳۴۹ خورشیدی در شهر کابل به دنیا آمده است.
4- تحصیلات: لیسانس دانشکده ی زبان و ادبیات دری دانشگاه کابل.
5- فعالیت های فرهنگی:بانو تحسین در شناسنامه ارسالی اش می افزاید: (شش دفتر شعری ام به نام های «ابر کوچک غزل» و«سرود رابعه»«دوهزارسال بعد،شاید»،«آغاز همان قصه»،«وبن بست،شکست» و«کنگینه و آه» به چاپ رسیده اند و دفتر های هفتم و هشتم و نهم و دهم ام نیز به خیر در راه هستند.
برای اطفال هم قصه های کوتاه نوشته ام که یکی آن به نام پروانه ها و دگری به نام سایه ی دیوارچاپ شده اند.همچنان در بخش ادبیات کودک کارهای پژوهشی فراوانی دارم).
6- حالت مدنی: متاهل(مادر چهار فرزند).
7- نمونه های کلام: نیستان شتاب
موج خیز حسرتت ما را خراب افگنده است
انتظار دیدنت، در سینه تاب افگنده است

پرشتاب و پرهیاهو، دیده ی سرگشته­ام
موج آهی در نیستان شتاب افگنده است

نی میان خرمن آغوش تو من دانه یی
آسمانت آتش صدآفتاب افگنده است

روزها،تقویم تان بردست باد افتاده باد!
بی زمانی،روزگار بی نفاب افگنده است

کاش درمان هجوم غصه ها آسان نمود
حیف، خیل فاجعه آیین خواب افگنده است

نی دمی آسوده دیدیم،نی شکست سایه ها
در نگاه خواب ما بوی شراب افگنده است

هی نجاتستانی را نقش کتابی دیده ایم
وای اینجا آب ما نقش سراب افگنده است

احتیاج سرکشیدن سوی دریای شدیم
سال ها این عمر، ما را روی آب افگنده است

هیچ نشناسی وجودم را میان رخنه ها
پیکرم را روح وحشی بی حجاب افگنده است

خیابان های ناشناخته

شب ها
کسی در من بیدار می شود
کسی با پاهای من
سوی پنجره های باز می رود
دستانش را در باد رها می کند
بوی باران را
از کوچه های تاریک شب
می دزدد
شب ها
کسی از گلوی من
فریاد می کشد و ترا آواز می خواند
از آوازش می ترسم
غمزده و اندوهبار
شب ها
کسی با چشم های من
تصویر تنهایی زنی را آتش می زند
کسی با انگشت های من
بستر خالی او را ورق ورق می کند
و تصویر شکسته ی زنی را
به دیوارهای عریان زمان
می بندد
شب ها
کسی کولی وار کوچه های محله ی مرا
گام می زند
شرنگ شرنگ چوری هایش
گیسوی بلند سیاهش
چشمان خمارآلوده و غمناکش
موسیقیی عجیب واژه هایش
و شعر های بلندی که درختان تپه های مقابل کلبه ام را به شور می آورد
و پرنده های خفته ی شاخسارانش را
به بی قراری می کشاند
مرامی ترساند
شب ها
کسی پرده ی پنجره ام را
کنار می زند
و بوی خاک بارانزده را
به روی بستر تنهایم می پاشد
احساس می کنم
کسی در من بیدار می شود
و دلتنگی دوهزارساله اش را
در خم روزگار
می پزد
تا باده گساران آن سوی زمانه ها را
آبیاری کند
شب ها
کسی با نگاه های من
او را آزار می دهد
و خواب همیشه گی اش را
پراگنده و مغشوش می سازد
کسی با پنجه های من
نقشی ز تنهایی او را
از میان آرامگاه بزرگ و غمناک
بیرون می کشد
و به دیوارهای خیابان های ناشناخته
می آویزد.

image003

Comments are closed.