وب سایت خبر گزاری عقاب نیوز | Oqab News
عقاب نیوز، خبرگزاری عقاب | Oqab News

نخستین دور بداهه­ سرایی سبزمنش دایر شد

نخستین بزم پرشور مشاعره­ی زنده یا بداهه سرایی سبزمنش  با حضور و سهم فعال مؤسس و دبیرکل بنیاد جهانی سبزمنش(دکتر بسم الله شریفی) در پیام خانه ­ی گروه بنیاد جهانی سبزمنش دائر شد.

نخستین بداهه سرایی سبزمنش

به گزارش عقاب نیوز به نقل از پروفسور(پوهنوال)احمد شاه رفیقی(عضو شورای رهبری و مدیر بخش بداهه سرایی سبزمنش)، پنجشنبه شب ۱۲ /۶/ ۱۴۰۲ هجری ش.۳ ماه آگوست ۲۰۲۳م. مطابق برنامه، نخستین بزم پرشور مشاعره­ی زنده یا بداهه سرایی سبزمنش  با حضور و سهم فعال مؤسس و دبیرکل بنیاد جهانی سبزمنش(دکتر بسم الله شریفی) در پیام خانه­ ی گروه بنیاد جهانی سبزمنش دائر شد.

سخنوران مستعد بنیاد جهانی سبزمنش، بیت­های زیبا و با معنایی را با در نظرداشت بیت انتخابی از فقیراحمد عزیزی شاعر معاصر افغانستان: (از کجا جویم وفا، الفت شعاران را چه شد؟ =جانم از غم بر لب آمد، غمگساران را چه شد؟) سرودند.

بیت­های بداهه سرایان توسط عبدالاحد احدی عضو فعال بنیاد جهانی سبزمنش جمع آوری شده و اینک پیشکش حضور سبز شما می­گردد.

یادداشت: چنانچه میدانید، بداهه سرایی آسان نبوده و کار هرکس نیست و از بداهه انتظار شعر بیدل را نباید داشت.

ای خدایا! پاکبازی یار یاران را چه شد؟

اتّفاق افتاد قحطی، برف و باران چه شد؟

آرش سعیدی

هر طرف خیلِ گدا بین، تاجداران را چه شد؟

هر طرف غمدار بینم، غمگساران را چه شد؟

احمد شاه رفیقی

عشق دارد رنگ وبو فصلِ بهاران را چه شد؟

جام ها خالی، ندانم می گساران  چه شد؟

یونس

روزگار سخت آمد شد جدا یاران ز هم

مرد­های روز سخت و سازگاران را چه شد؟

آرش سعیدی

از کجا گویم که درد غربتم درمان شود؟

در کویر نامرادم، شور باران را چه شد؟!

بسم الله شریفی

شاخه‌ی شمشاد بشکست، نو بهاران را چه شد؟

باغ بی آب است یاران، بوی باران را چه شد؟

انجنیر راسخ

کرم های هرزه هر سو تا کشیده راه و سو

گم شده از سر زمینم خیل ماران را چه شد ؟

نیما جبران

کرم های لعنتی صد مار را خوردند خام

مارهای لاف  بودند قهرمانان را چه شد؟

آرش سعیدی

پرچم اعزاز دارم در مسیر چند و چون

هم‌سفر باری نگر! هی، رسم یاران را چه شد؟!

بسم الله شریفی

جنگلستان خسته و گل در چمن افسرده تر

نغمه ی کبک درییِ کوهساران را چه شد؟

انجنیر راسخ

نیست یاران زمانه مثل سابق پاکباز

یار امروزی دو رنگ است، اصلِ یاران را چه شد؟

رفیقی

عاشق و مست نگاه چشم هایی آبیَّم

ساکن خلوت نشینِ کوچه باران راچه شد؟

مریم سپهر

قامتم خم شد نیامد ناجوی زیبای من

از کجا دانم وفا و مهر  یاران را چه شد؟

انجنیر غلام صدیق راسخ

سبزه ها خشکیده و آن کوهساران را چه شد؟

فصلِ سردی آمده و آن نو بهاران را چه شد؟

امین الله ابراهیمی

در بنای ملک ما دستان خامان خورده است

اهل کوشش اهل تقوا ،سخت کاران را چه شد ؟

نیما جبران

موسم ِ گل آمد و مارا نکردی یاد حیف

رفته گلهای جمن این روزگاران را چه شد؟

یونس

خانه ها تاریک و دل چون زلفِ یارم تیره تر

ماه‌ِ خوش افروز و آن ماهِ درخشان را چه شد؟

امین الله ابراهیمی

تا رسیدم من به منزل کاروان  ها رفته بود

من چه گویم ای عزیزان دوستداران را چه شد؟

انجنیر غلام صدیق راسخ

 

سوختم چون سرزمینم، آب باران را چه شد؟

صورتم پژمرده گشت آن عهد و پیمان را چه شد

ع احدی

 

ما به پای یارِ خود جان را بدادیم و ولی

رغبت و مهر و وفای جمله یاران را چه شد؟

امین الله ابراهیمی

 

هی شده از بیت من دیوان شادی سهم تو

من خمار شعر مستم باغ و ایوان را چه شد؟!

بسم الله شریفی

 

خاک ملگ دیگران زر شد خدای خوب من

گنج مایان یا همان لعل بدخشان را چه شد؟

نیما

 

کوه های سبز و آن باغِ گل و آوای خوش

گنج های خفته‌ی کوهِ بدخشان را چه شد؟

امین الله ابراهیمی

 

هر طرف جوش خزان است زاغ سرمستی کند

بلبل خوش نغمه و فصل بهاران را چه شد؟

رفیقی

 

ای که غافل کرده مال و ثروت دنیا ترا

یک نظر انداز بر دیروز شاهان را چه شد؟

آرش سعیدی

 

دشمنِ دیرینه مارا می کشد با خاک وخون

عاشقان دل خسته اند و شهسواران را چه شد؟

یونس

 

گریه‌ام  می‌گیرد  از بی سر نوشتی ملتم

ای عزیز آینده‌ء طفل دبستان را چه شد؟

ع. احدی

 

هر کجا سرسبز گردد عشق می بالد بخویش

دامن مهر آورِ  این سبزه زاران را چه شد؟

انجنیر غلام صدیق راسخ

 

ساختند از رنگ سبز و سرخ با مشکی عَلم

از همان دوران نمی دانم خراسان را چه شد؟

آرش سعیدی

 

درد دارم از فراقِ یار و با این درد ها

دل درونِ سینه می‌سوزد که درمان را چه شد؟

امین الله ابراهیمی

چند سالی‌ است میدان خشک  خالی مانده که

باد‌ها اکنون کجا رفتند توفان را چه شد.؟!

م. شورش

 

سال‌ها بودم امير و خادم و دربان تو

جلوه‌ی بازار رفته، فهم یاران را چه شد؟

بسم الله شریفی

 

درب دانش را به روی بانوان بستی چرا؟

گو به ما هل یستوی از متن قرآن را چه شد؟

رفیقی

هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون؟

آیا برابر استند کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند؟ هرگزنه

 

نزد آن تهمینه ها خود را عجب کم دیده ام

شوکتِ دورانِ سهرابِ سمنگان را چه شد؟

ع. احدی

 

ای وطن این لانه ی بخت عقابان را چه شد؟

نسل شهباز حقیقت رستم مان را چه شد؟

عزت آهنگر

 

شد فراری جمله خلق از این دیارِ پر ز غم

آن جوانان غیور و شادِ دوران را چه شد؟

امین الله ابراهیمی

 

رسم پتلون شد خدایا، بانوان آخر چرا ؟

آن گلک  های کنار و گرد دامان را چه شد؟

نیما

 

رمز و راز عاشقان بیش از همان چشمک نبود

عاشقانِ هوشیار و نکته دانان را چه شد؟

آرش سعیدی

 

در بهار زندگی خشکیده سرو قامتم

آن هوای با طراوت فصل باران را چه شد ؟

غلام محمد راسخ

 

سر  براه میهن و مردم بدادند لاله ها

دشت لیلی سمبل زنهای دوران را چه شد؟

عزت آهنگر

 

لاف خدمت بر زبانِ  رهبران جاری نبود؟

های مردم رهبرانِ سست ایمان را چه شد؟

ع احدی

 

رهبران چور و چپاول کرده خون ها ریختند

از وطن خود راکشیدند، سست پیمان را چه شد؟

رفیقی

 

آبرو دیگر ندارند از خجالت رفته اند

چور کردند و چپاول، ننگ آنان را چه شد؟

آرش سعیدی

 

از خیال صبح تو روشن شده این شامِ تار

مرحمت! باری بپرس، هی‌، جان‌نثاران را چه شد؟!

شریفی

 

داده ام درخواست اما کس قبولی را نزد

یا ندیده یا که دیده چشم بندان را چه شد؟

نیما

 

در بهار زندگی خشکیده سرو قامتم

آن هوا ی با طراوت فصل باران را چه شد

غلام محمد راسخ

 

باده نوشِ مست می‌نوشد “میِ” چند ساله را

می فروشِ کوچه‌ی مست و خماران را چه شد؟

امین الله ابراهیمی

 

روز های آتشین وگرم تابستان رسید

آن نسیم های دلاویز بهاران راچه شد؟

شمیلا سرشک

 

ردِّ پا نگذاشتی رفتی ز شهر دل عجب!

با خودم درگیر هستم عهد و پیمان را چه شد ؟

آرش سعیدی

 

فصل سرما می رسد فصل بهاران را چه شد؟

سبزه زاران زرد گشت و خیل باران را چه شد ؟

تهمینه سلام زاده

 

همت آزادگان شمشیر آزادی بود

کاج عشق میهن آزاد مردان را چه شد؟

عزت آهنگر

 

نرگس مستانه اینجا در کنار سنگ مرد

اقتدار سنگ های کوهساران را چه شد؟

انجنیر غلام صدیق راسخ

 

نسل ها در جنگ روییدند با عشق و امید

لیک جهل و ظلمت آمد میهن مان را چه شد؟

عزت آهنگر

 

شهر خالی گشته بازار است بی نور ونمک

جاده ای پر ازدحام و چشم بازان را چه شد؟

یونس

 

تا پرستو کوچ کرد و عندلیب رفت از چمن

آن شبی مهتابی و آن  جمع خوبان را چه شد ؟

غلام محمد راسخ

 

دانش آزادگی باید جوانان وطن

این صدای خفته و خاموش دوران را چه شد؟

عزت آهنگر

 

دشمنان دون صفت آتش زدند بر پیکرت

میهنم آن دوستان وپاسداران را چه شد؟

شمیلا سرشک

 

مادرم از هجر من در خونِ چشمش می‌تپد

های نیک اندیش، آن ملکِ خراسان را چه شد؟

ع احدی

 

با عدالت می‌شود قانون انسانی روا

سرزمین آرزوهای فراوان را چه شد؟

عزت آهنگر

 

ناخلف آخر زند بر سینه ی گل تیر را

بازوان پر توان دوست‌داران را چه شد؟

انجنیر غلام صدیق راسخ

 

با لبِ تشنه روانم سوی منزل‌گاهِ خویش

قطره‌ی آبِ زلال و چشمه‌ساران را چه شد؟

امین الله ابراهیمی

 

آی مردم! دشت و باغ سرزمینم خشک شد

ابرها را چی بلازد برف و باران را چه شد.؟!

عبدالمتین شورش

 

شب چراغان کابل و هر سو نوای نای ونی

ساربان ، استاد سراهنگ مرد دوران را چه شد ؟

غلام محمد راسخ

 

دفترِ دانش ربودند از دیار ما به زور

دورِ تلخی سرزده،آن حق‌گزاران را چه شد؟!

شریفی

 

سبز می خواهم ترا ای میهن آزاده گان

فصل سر سبزی وگل فصل بهاران را چه شد؟

شمیلا سرشک

 

بزم ما پرجوش و زیبا با عزیزان می شود

بهترین ها کوچ کرده آن عزیزان را چه شد؟

رفیقی

 

تا تو رفتی از کنارم فصل پاییزم رسید

وای از بخت سیاهم پاسداران را چه شد ؟

تهمینه سلام زاده

 

از کجا جویم رفیق و یار و یاران را چه شد؟

دلبرِ شیرین زبان و دوست داران را چه شد ؟

صدیقه “یوسفزی”

 

تخته پل واندرابی چار چته تا مسگری

خانقاهِ پهلوان ، آن شهر عرفان را چه شد ؟

غلام محمد راسخ

 

ترک کردی ُمیهن خودراشتابان تاختی

وعده های بی اساس وعهدوپیمان را چه شد؟

شمیلا سرشک

 

عاقبت یک روز می آیی ببینی نیستم

با ندامت می کنی فریاد جانان را چه شد؟

آرش سعیدی

 

کشور ما روزگاری مامن دزدان نبود؟

توپ وتانک ما به غارت رفت، دزدان را چه شد؟

رفیقی

 

نشه ی تریاک رفته شیره اش بی حاصل است

زیکب و چرس امد اما آن خماران را چه شد ؟

نیما

 

از شراب کهنه ماندی بیخبر نیما چرا؟

نشه یی اصلی نمانده باده خواران چه شد؟

آرش سعیدی

 

در فراق میهن خود آتشی در سینه ام

آن گل سرخ مزار و سبزه زاران را چه شد ؟

صدیقه “یوسفزی”

 

سر زمینِ باورم را خشک سالی خسته کرد

رود احساسم کجا شد نغمه باران را چه شد؟

یونس

 

دزد ها در کشور ایران، اروپا رفته اند

صد غریب و بی کس و هم بینوایان را چه شد؟

آرش سعیدی

 

کابل ما سوخت و اتش شامل هر خانه شد

آن عیاران زمان و پهلوانان را چه شد ؟

غلام محمد راسخ

 

جنگ تنظمی میان رهبران  را یاد آر

کُشت و بُرد و غصب کرد آن مکر داران را چه شد؟

رفیقی

 

عشق در قاموس میهن سنگ نفرت می‌خورد

عاشقان مردانگی و لطف و ایمان را چه شد؟

عزت آهنگر

مرگ بادا باد  بر آن دشمنانِ میهنم

ازستم هاشان ببین گل‌های خندان را چه شد؟

ع احدی

 

آدم دیوانه میل ساغر و مستی کند

رهروان دیوانه بودند هوشیاران را چه شد؟

نیما

 

بی شراب و ساقی و بی یار مستم این عجب!

نشه‌ی این روزگار نابسامان را چه شد؟

آرش سعیدی

 

من گلِ  نورسته بودم در زمان  کودکی

خشم عصیان آتشم زد باد و باران را چه شد ؟

صدیقه “یوسفزی”

 

عشقری و باختری و حیدری پاک زاد

مجلس انس و طرب آن کهنه دوکان را چه شد ؟

غلام محمد راسخ

 

در متاع این جهان بودن نیرزد لحظه‌ای

غرق گردیدن به روی یار سبحان را چه شد؟

ع احدی

 

شهر ما بی شهریار است شهریاران را چه شد؟

نیست امیدی زکس  امیدواران را چه شد؟

سالهاست که در حریم دل  زمستان حاکم است

آخر ان  شادابیِ  فصل  بهاران را چه شد؟

نه گلستان نه  گلی  ونه صدای بلبلی

نغمه ی  جان بخش آوای هزاران را چه شد؟

ما که ازخود روز خوب وروزگاری داشتیم

صد دریغ  ای هموطن  آن  روزگاران را چه شد؟

علی رضا

نونهالان کوچ کردن از دیارم حیف حیف

میهنم آتش گرفت و جمله یاران را چه شد ؟

تهمینه سلام زاده

 

مردم بیچاره از فرطِ غریبی مرده اند

کاسه لیسانِ غنی و عبدالله خان را چه شد ؟

عبدالمبین امین

 

مملکت ویران گردید وجوانان در فرار

میهنم تنهاستی مردان میدان را چه شد؟

شمیلا سرشـک

 

خاک عالم بر سرِ دزدانِ دورانِ غنی

چاپلوسانش کجا شد؟ دله ماران را چه شد ؟

عبدالمبین امین

 

زن اسیر خانه و دور از حقیقت در حصار

این وطن زندان زنها گشته مردان را چه شد؟

ما به فرهنگ محبت، دانش و علم و هنر

رهگشودیم سوی آزادی سواران را چه شد؟

عزت آهنگر

از قضا دیدی که امروز میهن ما دست کیست؟

راد مردان غیور و آن دلیران را چه شد ؟

صدیقه “یوسفزی”

 

میهنِ آبایی ما بی سرو سرمایه شد

مال و دارایی برفت و قهرمانان را چه شد؟

عبدالمبین امین

 

تیره گشته روزگارم گیج و منگ و خسته ام

مادرم لطفا بگو ماه شبستان را چه شد؟

مبین

 

دود تلخِ انقلابی  در مشام من هنوز

طعم آن صلح و صفای این خراسان را چه شد ؟

نوری

 

عسکرِ سرباز ما تا آخرین وقت حیات

سخت جنگیدند ولی سر دامداران را چه شد ؟

صدیقه “یوسفزی”

 

دالر و کردار می بارید در هرکوچه اش

کابلم ماتم سرا دالر پرستان را چه شد؟

عبدالمبین امین

 

عاقبت بی آبرو و بی عزّت  گشتند شکر

خانه و منصب کجا و آبروی آنان چه شد؟

آرش سعیدی

 

آه  فریادِ رسایِ ما ز پا افتاده است

ناله جایش را گرفت و تک نوازان را چه شد؟

یونس

 

غرق آخر می شوند این جاهلان در خون خود

یادت آر آن جاهلِ چنگیز دوران را چه شد؟

آرش سعیدی

 

می‌روم ای دوستان در دکلمه شرکت کنم

تا ببینم  رنگ و بزم واژه باران را چه شد

ع احدی

 

آن خراباتی که بنیادش سرود و مستی است

این مقام مستی وآن شور دوران را چه شد؟

غلام محمد راسخ

 

یک طرف عمرو و بابا یک طرف هم فیشنی

میله های ارگ فضلی خانِ دوران را چه شد ؟

عبدالمبین امین

 

هر کنار شهررا بفروختند بر اجنبی

خاک فروشان در چه حال اند تیکه داران را چه شد؟

شمیلا سرشک

 

ای خدای مهربان رحمی نما بر ملتی

عید و نوروز های  ما  و لعلِ خندان را چه شد ؟

صدیقه “یوسفزی”

 

با نوای انقلاب خونین نمودن شهرِ ما

شاعرانِ نام داری این خراسان را چه شد؟

امین الله ابراهیمی

 

مطربانِ مست و این دیر و نوای بلبلان

سازِ چنگ و دف و یا آن تک‌نوازان را چه شد؟

امین الله ابراهیمی

 

عشق در بر شور در سر ناله ی چنگ و رباب

ساقی و میخانه وساغر به دستان را چه شد ؟

غلام محمد راسخ

 

چون سیاسی شد بداهه شعر ماهم شد خراب

سوژه های عاشقی و شعر مایان را چه شد؟

آرش سعیدی

 

عشق می بارد میان کابل زیبای من

من پریشانم که یاران غزل خوان را چه شد؟

عبدالمبین امین

 

شد غزل کامل با این   ابیاتِ پرشورِ “امین”

ناله های مستِ مفتونِ بدخشان را چه شد؟

امین الله ابراهیمی

 

عاشقان میهنیم ودرد ماراچاره نیست

دوستداران وطن آن شهسواران را چه شد؟

شمیلا سرشک

 

دخترِ شغنان ما سر خیل خوبان بوده است

گریه دارد دختر زیبای شغنان را چه شد؟

عبدالمبین امین

 

در فراقش می سرایم درد من درمان نشد

زرد، زار و نا توانم دوست داران را چه شد؟

تهمینه سلام زاده

 

تخت استالف و بند شاه عروس  دارالامان

آن ظفر تاق  عزیز ی خوب پغمان را چه شد؟

غلام محمد راسخ

 

شد قیوداتِ عجب در شهر افزون تر دریغ

مژه چینی دخترِ سرمستِ شغنان را چه شد

امین الله ابراهیمی

 

راستی الماس بلخ ما نمی باشد چرا ؟

شاعر محبوب ما یار سخندان را چه شد ؟

عبدالمبین امین

 

دختران میهن ما خسته و افسرده اند

دختران مست وخندان و غزل خوان را چه شد؟

شمیلا سرشک

 

کی شود دوری کنم از عشق مهرویان شهر

دلبرانِ ناز رفتن عندلیبان را چه شد؟

یونس

 

نوجوان بودم که دل دادم به دست مریمی

بعد از آن لیلا و مرسل آن دگر جان را چه شد؟

آرش سعیدی

 

آن سخاوت پیشه گان مظهر جود و سجود

این قناعت پیشه و آن مستمندان را چه شد؟

غلام محمد راسخ

 

تا بکی سوزم ز هجران کسی در راه عشق

عاشقان راه عشق و پاکبازان را چه شد؟

تهمینه سلام زاده

 

سبزه ها خشکیده در ماهِ حمل در این وطن

خشک سالی آمده آن برف و باران را چه شد ؟

عبدالمبین امین

خسته می گردی چرا ای دوست از گفتار ما
ترک ما گر می‌کنی پس بزم یاران را چه شد؟
یونس

سبز پوشیده به تن ان سروی سیمین سبز به تن
سبز منش سبز است وآن سبز ینه پوشان را چه شد؟
غلام محمد راسخ

در بهاران می کند جنبنده تجدید حیات
آن بقا آب حیات و گرم جوشان را چه شد؟
غلام محمد راسخ

راسخ و بهمن کجا شد یونس و حاجی کجاست؟
مریم ما باسرشک و دوستداران را چه شد؟
رفیقی

ما به تعظیم شما استاده هستیم سرورا !
دیگران نیز حاضر اند و جمع رندان را چه شد؟
غلام محمد راسخ

خیلی پر شور است بزمِ شاعران خوش سخن
سرد گشتید ای عزیزان جمله یاران را چه شد؟
امین الله ابراهیمی

شهرما بی شهریار است شهریاران را چه شد؟
کس ندارد هر امید امیدواران را چه شد؟
نه گلستان نه گلی ونه نوای بلبلی
رعد وبرق وبارش فصل بهاران را چه شد؟
ما که ازخودروزگار خوب وخرم داشتیم
صددریغ ای هموطن آن روزگاران را چه شد؟
رضایی
این وطن بی ما وتو هرگز نخواهدشد وطن
خاکفروشان مرده اند خدمتگزاران را چه شد؟
رضایی
ساقی ازخمخانه ی خمار می آورده بود
دایم الخمر وخمار ومیگساران را چه شد؟
رضایی
کس نمی آید به میدان کو حریف کهنه کار
رزمجو ونامجو و تک سواران را چه شد؟
رضایی
شادی وعشق وجوانی ازدلم کوچیده رفت
آن همه شور ونشاط سربداران راچه شد
رضایی

طبع من یاری نکرد امشب والهامی نشد
آن سروش وهاتف دل بیقراران را چه شد؟
رضایی
ای وطنداران وطن بی حافظ و غمخوار ماند
نسل در نسل خون و آتش خورده یاران را چه شد؟
عزت آهنگر

باز خشکید گوشه‌های باغِ پر گل در وطن
آن ترنم های آب و قطره باران را چه شد؟
امین الله ابراهیمی

شعر و دانش شمع ره گردد چو شام تار را
درک مفهوم غزل های فراوان را چه شد؟
عزت آهنگر

عاقبت دراتش عشق تو من هم سوختم
داغ تو دارد دلم ان مرهم جان را چی شد ؟
فریبا

دور ما پیچیده است با پیچ ی تار عنکبوت
زلف پیچا پیچ و آن زلفان پیچان را چه شد؟
غلام محمد راسخ

تا به فریادم رسد آن نغمه ی فریاد رس را
داد و افغان می کنم فرمانده فرمان را چه شد؟
غلام محمد راسخ

ای چه می پرسی زباغ شهر این مسکین ما
سبزه ها خشکیده گل در فصل باران را چه شد؟
فریبا نادری

این وطن ویران شد و دزدان دوران را چه شد؟
عاقبت بفروخت وطن را خود گریزان را چه شد؟
سید محمد هاشمی
از سرشک چشم ما همسایه ها در شکوه اند
آن حبیبم کاو زداید اشکِ چشمان را چه شد؟
رفیقی

عشق را رسوا نمودند باهوس درانجمن
ازچه می گویند حال کآن مایه ی جانراچه شد؟
ساغر

ساغرما در خزان، بی باده مستی می کند
دکلماتوران خوب آواز دوران را چه شد؟
رفیقی

نسترن خوابیده پروانه حزین در گوشه ای
چلچله کوچیده زیبِ باغ‌ها مان را چه شد ؟
فریبا نادری

لاله های این وطن خشکید از دست عدو
آب ها را نیز فروخت ، آب باران را چه شد؟
سید محمد هاشمی

هیچ تردیدِی ندارم ،برسرم غوغاکنند
کس نمی پرسند ماراکآن حقیران را شد؟
حبیب ساغر

روزها تاشام می چرخیم درشهرودیار
هیچ معلوم نیست یارب لقمه ای نان را چه شد؟
حبیب ساغر

کس نمی پرسید ز دانایان وضع این وطن
خوب استقبال گردید چاپلوسان را چه شد؟
سید محمد هاشمی

مـوزه ها پاکید بهـر دالر و یـورو و پوند
رفت، باداران شان آن جیـره خواران را چه شد؟
سید محمد هاشمی

باغ و بوسـتان وطـن از بیخ و بُن ویـران نمود
کاخ داشتند بس مجلل، خون خواران را چه شد؟
سید محمد هاشمی
قامت این شاخساران بس خمیده در غروب
در نبود روشنی ها ماه تابان را چه شد؟
فریبا نادری

صد هزاران بیوه و مظلوم و بی نان و یتیم
خون شان خوردند و رفتند،جمله دزدان را چه شد؟
سید محمد هاشمی

این وطن را سال ها بازیچه ی اغیار کرد
گه که قیمت داده بود گه گه که ارزان را چه شد؟
سید محمد هاشمی

گاهِ بر نعش شهیدان رژه گه بروی قلب مان
گاه با طیاره کشتند بند و زندان را چه شد؟
سید محمد هاشمی

هاشمی فریاد زن درد وطن دار و وطن
کرد هجرت نخبگان و جمله یاران را چه شد؟
سید محمد هاشمی

ملتِ درسوگ آزادی وتعلیم ورفاه
کس نشد پیدا یارب قهرمانان راچه شد؟
حبیب ساغر

ما زناچاری سرخود را به لاک خودزدیم
فقرمیهن شهره شد یارب امیران راچه شد؟
حبیب ساغر

درگلو بغض است اما، این زبان ما خموش
درد دل دارم خدایا راحتِ جان را چه شد
حبیب ساغر

این هم سهم قدرالدین مظهری شاعر خوب:

آن یکی در بحر یونان غرق شد در بیکسی
هموطن این طالع نیک جوانان را چه شد؟

کور شد مادر ز درد نوحه های نیم شب
بر مسافر چون گذشت و رعد و توفان را چه شد؟

طفلک هردم شهید او دوچشمش انتظار
ای خدا آن والد بی ساز و سامان را چه شد؟

در فراق یار جانی همسرش خون گریه کرد
کان سهی سرو جوان نابسامان را چه شد؟

خون رود از دیده از حسرت بجای اشکها
یارب آن غفران و فضل و لطف و احسان را چه شد؟

مظهری از رنج و درد روزگاران خسته است
یک نگاه از کنج چشم مهجبینان را چه شد؟
مظهری

 

 

 

Comments are closed.