شاعران معاصر

  گزارش کاغذ پیـــچ -طنزخانوادگی- مردیکه تازه  دخترش را نامزد ساخته  بود خانمش را بجرم راه دادن تازه داماد  درحریم نامزد بازی ،  دستگیر  ودرتنور خانه همراه باکار شاقه وپختن خمیر تمام اقارب  وهمسایه ها ؛ کوته قلفی نمود .…

اسیرم در سکوت شب، بیا اقرار شو در من! که از این خواب می‌ترسم، بیا بیدار شو در من! از این تنها نفس‌کَش در وجود خویش بیزارم همه فریاد می‌‌خواهم، همه گفتار شو در من! قفس را طرح دیگر ریختند و وسعتش دادند از این…

وقت آنست که خود را همه ایثار کنیم پی اصلاح وطن کوشش بسیار کنیم جمع کثیری ازفرهنگیان، جوانان، محاسن سفیدان و هواداران هفته نامۀ عقاب با برگزاری مجلس شکوهمند فرهنگی از یکصدومین شمارۀ هفته نامۀ عقاب در تالار کتابخانه معرفت مربوط نهاد…

پیکر تراش پیرم و با تیشه خیال یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده ام تا در نگین چشم تو نقش هوس زنم ناز هزار چشم سیه را خریده ام بر قامتت که وسوسه شستشو در اوست پاشیده ام شراب کف آلود ماه را تا از گزند چشم بدت ایمنی دهم دزدیده ام ز چشم…

شبی به بزم تصوربیاکه دف بزنی به رقص واژه ی احساس خوب کف بزنی مزار عشق روی وسپس دوباره قدم به سوی حضرت مولاتانجف بزنی زره جنگ بپوشی وبرسمندخیال میان وسعت چشمان عشق صف بزنی به وقت ماشه کشیدن نلرزوهیچ نترس که بانگاه خودت…

روزنامه‌ها، خبر، باز بمب و انتحار کوچه‌های کابل و بلخ و شهر قندهار مادری دویده است سمت در به جستجو کودکان من کجا! غرق بازی و شکار! آسمان چقدر زود،‌ رنگ و روش می‌پرد آسمان چقدر زود گشته است بی‌قرار! شب و صبح بر دلش، بخیه…

به مناسبتِ سالروز شهادتِ قهار عاصی پائیز چیره گشت چـــــو بر نوبهـــــار ما بشکست روزگــــار نهــــــال قهـــــار ما دستِ سکوت بست ره ای ناله در گلو بنشست بر عــــــــزای سخن روزگارما فریادِ باغ بر لبِ دیوار جان سپرد آتش گرفت…

از وجودِ خود قبایِ، جنگ باید دور کرد هر نفاق و دشمنی و رَنگ باید دور کرد خویشتن را واجبِ خدمت نما بر میهنت از تنِ خود جامه ای نیرنگ باید دورکرد ازغلامیِ عدویِ خویش باید دست شُست از سیاست لکه های، ننگ باید دور کرد دشمنانِ…

نمایشگاه سه روزه کتاب و آثار هنری در ریاست اطلاعات و فرهنگ ولایت غزنی راه اندازی گردید. بسم الله شریفی رییس اطلاعات و فرهنگ غزنی که در نخستین روز این نمایشگاه سخن می زد گفت: در این نمایشگاه سه روزه که در کتابخانه عامه البیرونی این ریاست…

  ما باید باشیم و خورشید را بهانه کنیم هر چی نا خوانده است خوانده و ترانه کنیم بر کنیم ریشه باییز را حمل شویم این تن یخ زده را زنده و جوانه کنیم د ست های دل مان را پر هما سازیم هر چی مخروبه است باز آشیانه کنیم شاید…