آفتابِ نامیرا، تألیفِ بسم الله شریفی در تهران چاپ و منتشر شد
آفتابِ نامیرا(سوگ سروده ها و یادنامه ها برای روان شاد استاد واصف باختری)، تألیف دکتر بسم الله شریفی، از سوی واحد نشر بنیاد جهانی سبزمنش و انتشارات زرین مهر در تهران چاپ و منتشر شد
آفتابِ نامیرا(سوگ سروده ها و یادنامه ها برای روان شاد استاد واصف باختری)، تألیف دکتر بسم الله شریفی، از سوی واحد نشر بنیاد جهانی سبزمنش و انتشارات زرین مهر در تهران چاپ و منتشر شد. به گزارش سبزمنش، این کتاب در 192 صفحه با قطع رقعی بعد از طی مراحل قانونی و گرفتن شابک بین المللی، رده بندی کنگره، رده بندی دیویی و شماره کتابشناسی ملی، در شش بخش منتشر شده است. آقای شریفی در صفحه سوم کتاب این کتاب نوشته است:
تقدیم به: (روح آنکه: یگانه آمد و تنها نشست و فرد گذشت؛
– خانواده بزرگ“بنیاد جهانی سبزمنش“ که با گذشت هر روز در حال فخرآفرینی اند؛
– دوستداران سبزمنش که در عالم هجرت و غربت قلم می زنند و عشق می آفرینند؛
– تمام گویشوران زبان فارسی که هدفشان برجسته ساختن ارزش¬های هویتی، فرهنگی و تمدنی است و بدون تعصب پروانه¬وار می-سوزند و می سازند؛)
برای شناسایی و اهمیت بیش تر این کتاب مقدمه مؤلف¬را بازنشر می¬نماییم:
روشن است که حوزه پهناور یا به قول باختری(ناکرانمند)زبان فارسی که امروز اکثریت قاطع گویشوران مردم ایران، افغانستان و تاجیکستان را تشکیل می دهد و در بخش های زیادی از ازبکستان، بخشی از هند، پاکستان، ترکستان، قفقاز، بین النهرین و فرارودان به آن سخن می¬گویند، نامه می نویسند و شعر میسرایند؛ حوزه ای پر افتخار، فرهنگ¬ساز و تمدن ساز بشری است و سال¬هاست که در این حوزه؛ فرهنگ و هنر نقش سازنده¬ی تفکرِ والای انسانی را عهده دار بوده و شعر و ادبیات در این جغرافیا از تجلی و اهمیت خاص برخوردار است.
چنانچه پروفسور سید حسن امین در کتاب دانشنامه شعر تذکر می¬دهد:…هنر ملّی هر کشور بازتاب ویژگی¬های اقلیمی، فرهنگی، فلسفی، اجتماعی و حتی سیاسی و اقتصادی آن کشور است. هنر ملی آمریکا، سینماست. هنر ملی اتریش، اْپراست. هنر ملی انگلیس، تئاتر است. هنر ملی آلمان موسیقی¬ست. هنر ملی فرانسه، روسیه و خیلی جاهای دیگر داستان و نمایشنامه نویسی¬است. هنر ملی ما ایرانیان(منظور ایران فرهنگی¬ست نه جغرافیای امروزی) هم شعر است.
بدون شک، شعرِ این حوزه¬ی هویتی، تمدنی و تدینی(که به ایران فرهنگی تعبیر می¬شود)؛ چكیده¬ای از دانش، فلسفه، عرفان و اخلاق بوده و برای ما روایتگرِ زندگی، عشق، آرمان¬های بلند انسانی و اسطورهای تاریخی است. شعر در حقیقت بازتاب آرمان¬ها و خردجمعی است و بخشی زیای از مردم حوزه زبان فارسی با شعر زندگی می¬كنند، با شعر می¬میرند، با شعر بیدار می¬شوند و با شعر میخوابند.
شعر و شاعر در این جغرافیا به تناسب هر جای دیگر از اهمیت بسزایی برخوردار است و مردمان این خطه، شاعران را سفیرانِ عشق، معرفت، دانایی و شکیبایی می¬دانند. چنانچه¬ می¬گویند: (شعر والاترین مقام و شاعران كلیدداران ملك امانت¬اند) و یا (بهترین مجلس، مجلس شعر و بهترین مجلسیان شاعران¬اند)؛
مبرهن است که شاعر؛ غم، شادی و حالات متنوع زندگی فردی و جمعی را با درنظرگرفتن تقابل سازنده بین سراینده و مخاطب در قالب واژه¬ها می¬سراید که این سرایش باید از جان و دل و تفکر عمیق مایه گرفته باشد تا بر دل بنشیند و ساز دل¬ها را بنوازد…
اگر از اصل مبحث دور نشویم باید تذکر دهیم که این حوزه تاریخی(شعر و شاعر پرور) مدت¬هاست در اثر شیطنت، دسایس و توطئههای شیادان و فرهنگ¬ستیزان ماجراجو، دست¬خوشِ ناملایماتِ زبانی، فرهنگی، هویتی و جغرافیایی شده و با جداسازی و جدا انگاری این پهنه بزرگ تمدنی؛ سوگواری و پراکندگی ما بیش¬تر از پیش مشهود است و ما را بر گلیم غم، جدایی و سردرگمی تاریخی نشانده است.
در این یادداشت از پرداختن و یادآوری شخصیت¬های بزرگ و ماندگار این حوزه، اثر¬گذاری بلند¬قامتان این جغرافیا بر تکامل تاریخ بشری و چگونگی تقسیمات جغرافیایی، تاریخی و سیاسی حوزه کلان ایران فرهنگی و خراسان بزرگ تاریخی ابا می¬ورزم…
واقعیت این است که(حوزه بزرگ زبان فارسی) در ده سال پسین، بهترین¬هایش را از دست داد و این خطه تاریخی و فرهنگی را بیش¬تر از پیش سوگوار ساخت.
آری! ما سوگواریم.
سوگوار رخت بر بستنِ رهنورد زریاب، هوشنگ ابتهاج، مومن قناعت، حیدری وجودی، عفیف باختری، رضا براهنی، احمدرضا احمدی، دکتر سید¬موسی صمیمی، استاد ظفر میرزاییان، غلام محمد محمدی، استاد عبدالستار ترسون، استاد اسد گلزاده بخارایی، عبدالحی آرینپور، دکتر اسدالله حبیب، سلیمان لایق، دکتر کورش صفوی، استاد عبدالکریم تمنا هروی، صادق عصیان وو روان¬شاد محمد¬شاه واصف باختری و…
واصف باختری، شاعر شاعران و از پیشکسوتان و پیشگامان شعر افغانستان در نیم¬¬قرن اخیر بود که به قول استاد کاظمی بعد از استاد-خلیلالله خلیلی دیگر چون او نداشتیم.
وقتی سخن از واصف باختری؛ (این سپیدار بلند قامتِ شعر و اندیشه) به میان می¬آید، در ذهن ما شش باختری، مجسم می¬شود: (باختری شاعر، باختری پژوهشگر، باختری¬ سیاست¬مدار، باختری مترجم، باختری خردورز و روشننگر و باختری مطبوعاتی“روزنامه¬نگار“).
یعنی باختری شخصیت جامع الاطرافی¬¬است، هر بخشی از زندگی او نیاز به بحث و کنجکاوی بیش¬تر دارد. واصف باختری به زبانهای انگلیسی و عربی آشنایی داشت، متون کلاسیک را به خوبی می¬دانست و بخش بیش¬تری از آن را در حافظه داشت.¬ او شماری از داستانهای فارسی را به انگلیسی ترجمه کرده بود و شماری از شعرهای او به زبانهای انگلیسی، روسی، چکی و آلمانی نیز برگردان شده بودند. نام¬برده به عنوان مترجم توانا، تعدادی از شعر¬های ماندگار را ترجمه کرد که که بخشی از شعر شاعر کُرد، خلیل راودی، در قبح ارباب سیاست را اینجا نقل می¬کنم:
»ننگ بر من باد
نفرین بر من باد
اگر از شما چیزی را بخواهم
ﺗﻨﻬﺎ ﺧﻮﺍﻫﺸﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﭙﯿﺎﻥ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺰ
ﻗﺮﺹ ﺿﺪ حاملگی ﺑﺪﻫﯿﺪ
ﺗﺎ ﻧﺴﻞ ﺑﯽﺷﺮﻓﺎﻥ ﺍﻓﺰﻭﻧﯽ ﻧﯿﺎﺑﺪ…«
او یکی از نخستین شاعران معاصر افغانستان بود که در کنار قالبهای کلاسیک، در قالب نیمایی با رعایت اسلوب خودش شعر نوشت و میان سبک کلاسیک و سبک¬های جدید با پیوند مستحکم، پُلی استوار زد.
او با اديبان پيشكسوت عصر خودش معاشرت زياد داشت و از تجربه و اندوخته¬هاى دانشمندان عصر خود¬(ملکالشعرا استاد بیتاب، خال-محمد ¬خسته و استاد فروزانفر و ديگران) استفاده¬های خوب نمود.
روان¬شاد باختری با حافظه قوىِ که داشت، هم شعر و نوشته فلسفی داشت و هم مقالههای سیاسی و عرفانی. در شعر و نثر به اسطوره¬گرایی و روایت¬هایی تاریخی متوسل میشد. در طنز، مقاله و اشعارش از نوع پرخاش و کنش اجتماعی- سیاسی به وضوح دیده می¬شود.
شاعر دردمند بود؛ اصالت فرهنگی، هویتی و زبانی را بخوبی می¬دانست و تا آخر بدان پا بندماند. در برابر سه زبان خواندن زبان فارسی(فارسی، دری و تاجیکی) از سوی حلقات مشخص، با جسارت و جرآت تمام موضع مشخص داشت و چگونگی این تقسیمات بی¬جا و بی¬مورد زبانی را با روایت و اسناد دقیق بیان می¬کرد و بر یگانگی زبان فارسی/دری و تاجیکی تاکید مستدل داشت.
واصف باختری، دو دهه سکوت کرد، و سکوتش عالمی از معانی را با خود حمل می¬کرد، یعنی سکوتش همانند جوش و خروشش معنادار بود. زندگانیای اگر چه پرفراز و فرود اما آبرومندانه داشت. زمانی که متوجه شد، سیاست و سیاست¬گرانِ فتنه¬آور آن زمان، به منفعت مردم نیست و درد مردم رکن اصلی اهدافشان را تشکیل نمی¬دهد، با جسارت از سیاست کناره گرفت و در حوزه فرهنگ، زبان، ادبیات و ترجمه شاهکار¬های کم¬نظیر آفرید. او با هیچ یکی از هم¬عصرانش قابل مقایسه نبود و نیست.
قسم به غربت واصف که در جهان شما
یگانه آمد و تنها نشست و فرد گذشت
آشنایی بیش¬تر من با نام واصف باختری:
سال1385، سال ورود من به دانشکده شرعیاتِ دانشگاه بلخ بود، پیش از آن در مورد استاد واصف باختری، چیزی زیادی نمی¬دانستم، سمیع¬الله ثابت(دانشجوی سال اخیر رشته حقوق) که اکنون عضو شورای مؤسسان بنیاد جهانی سبزمنش است و سمت معاونت اتحادیه حقوقدانان افغانستان را در دانمارک عهده دار است؛ نام استاد باختری همواره ورد زبانش بود و او را خدای شعر می¬خواند و می¬گفت: (اگر استاد باختری را ببینم نه تنها دست، بلکه؛ پاهایش را نیز می¬بوسم). این دوست¬داری و توجه بیش از حدِ آقای ثابت به آن زندهیاد، مرا وادار ساخت تا در مورد استاد باختری، مطالبی بخوانم و بدانم. دقیقا از همان زمان، استاد باختری، برای من محبوب شد و اشعارش را در نشریه¬های که من مسوولیتش را داشتم و دارم همواره منتشر می¬نمودم…
غروب روز پنجشبه تاریخ 28 سرطان/ تیر 1402 بود که خبر جانکاهِ درگذشت این یلِ سرافراز و ستون محکم ادبیات(روان¬شاد باختری) را از صفحه یکی از دوستان خواندم، در حالیکه اشک در چشمانم سرازیر می¬شد به مهمانانم این خبر ناگوار را با حسرت و آه، بازگو کردم. بدون درنگ، از نشانی بنیاد جهانی سبزمنش پیام تسلیت نوشته و منتشر ساختم. لحظاتی بعد با مشورت هلال فرشیدورد، فراخوان شعر(ویژه باختری) را از صفحه فسبوک شخصی و نشانی¬های بنیاد جهانی سبزمنش منتشر نمودیم.
مطالب شمار 148 هفته¬نامه سبزمنش، را با آنکه برای نشر روز شنبه اماده شده بود، خیلی سریع آن را عوض نمودم و برای اولین بار هفته¬نامه سبزمنش را (ویژه استاد باختری) منتشر نمودیم که در پی آن شماره 149 نیز ویژه نامه استاد باختری شد.
شاعرانِ سوگوار، سوگواره¬های شان را می¬فرستادند و من هم حسب فراخوان، اقدام به جمع¬آوری اشعار کرده و شعر¬های تعدادی را با لگو و نشان بنیاد جهانی سبزمنش مزین ساخته و از نشانی¬های سبزمنش منتشر ساختم. به گواهی و گزارش (خبرگزاری سراسری اعتلای ایران و مجله دریا کنار) در حقیقت ما اولین نهادی بودیم که هم تسلیت¬نامه منتشر ساختیم، هم ویژه¬نامه و حالا کتاب…
درد از دست دادنِ این قامت بلندِ شعر، فلسفه، حکمت، حماسه و آزادی، چشمه¬های جوشانِ همه دوستداران شعر و ارزش¬آفرینان فرهنگی را به فوران آورد و خامه¬پردازان را با سوگ¬سروده¬های¬شان اشک¬ریز ساخت.
من با توجه به تجربهای که از تدوین کتاب“هوشنگ؛ ابتهاجی که سایه شد“ کسب نموده بودم و با درنظرداشت مسوولیت و رسالتم به عنوان مؤسس و خادم این چتر بزرگ فرهنگی(بنیاد جهانی سبزمنش) بر آن شدم، تا با جمع آوری سوگ سرودههای شاعران از کشورهای مختلف، دست به تدوین این اثر بزنم.
این اثر، یک کار تحقیقی نیست و ادعایش را هم ندارم، بلکه؛ برای ادای رسالت و شناخت بیش¬تر استاد باختری و بیان عظمت این شاعر وارسته و عالی¬مقام تدوین شده است و مبیّن این¬است که دردِ از دست دادن این اسطوره¬ی بزرگ فرهنگی؛ همه را داغدار نموده است. یعنی بدون شک تعدادی زیادی از فارسی زبانان جهان و حتی گویشوران صاحب¬دل سایر زبان¬ها، این درد را جان¬کاه خواندند و برایش اشکِ ریختند.
این کتاب شامل 6 بخش می¬باشد، بخش اول آن را زندگی¬نامه، تألیفات و دستاوردهای روان¬شاد باختری، تشکیل داده و در بخش دوم51 سوگ¬سروده از شاعران کشورهای مختلف با ذکر مشخصات مختصر و تصویر شاعر درج شده است. قسمت سوم شامل دیدگاه اهل فرهنگ، ادبیات و سیاست در مورد استاد باختری بوده و در قسمت چهارم پیام¬های تسلیت تعدادی از نهاد¬ها و شخصیت¬های مطرح فرهنگی گنجانیده شده است. بخش پنجم این کتاب ویژه¬ی تعدادی از یادواره¬ها و خاطرات دوستان استاد باختری است و در بخش ششم(پایانی) چند قطعه شعر استاد باختری را با گزارش خبرگزاری اعتلای ایران ضمیمه نموده¬ام.
یادداشت مختصر:
1- این رساله کامل و شاملِ همه ابعاد زندگی روان¬شاد استاد باختری نبوده، به یقین اشعار(سوگ سروده¬ها)، پیام¬ها و دیدگاه¬های صاحب¬نظران بیش¬تر از این است و من صرفاً در حد توان بخشی از مطالب را با درنظرداشت منابع دست داشته، تدوین نموده¬ام.
2- سوگ¬سروده¬ها، بر اساس نام و بزرگی اشخاص نه، بلکه؛ بر اساس حروف الفبا درج شده است.
3- در بخشِ دیدگاه صاحب¬نظران…، تسلیت¬نامه¬ها و… نیز نام¬ها بر اساس حروف الفبا جا به¬جا شده است.
4- در مورد روان¬شاد باختری، فراوان قلم زده شده است و خامه¬پردازان تا حدودی حق استاد را ادا نموده اند، در بخش یادواره-ها(مشت نمونه خروار) به چند مورد مختصر اکتفا شده است.
5- سوگ سروده¬ها، بیانگر احساس عمیق شاعران نسبت به زندهیاد واصف باختری بوده؛ من نخواستهام، شعری را از جهات گوناگون عروضی بررسی کرده و کم و زیاد نمایم.
6- نام کتاب با الهام از کتاب زنده¬یاد واصف باختری(… و آفتاب نمی¬میرد) انتخاب شده و ما باور داریم، استاد باختری با خلق آثار پُربارش در جمع انسان¬های(نامیرا) قرار دارد.
7- لازم است از دوستان بخش اجرایی بنیاد جهانی سبزمنش(استاد ابراهیم حاج محمدی”قمر“، استاد منیراحمد بارش، استاد میرویس هروی، هلال فرشیدورد، علاؤالدین مهاجرزاد، رنا مقتدر، مرضیه رحمتی و ماژان صالحی) نسبتِ همکاری در بخش¬های مختلف کمال سپاسگزاری را داشته باشم.
خدایا چنان کن که پایانِ کار
تو خشنود باشی و ما رستگار
Comments are closed.