شبهای رایج خدا ناباوران/ انجینیر محمدنسیم مهدی
شبهای رایج خدا ناباوران/ انجینیر محمدنسیم مهدی
اکثرأ خدا ناباوران خدا پرستان را به تعصب و تعبد نسبت میدهند و برعکس خدا ناباوران را به تعقل نسبت میدهند در حالیکه این سخن درست نیست. ما برای روشن شدن این نکتهٔ ظریف در ذیل به مطالب و نکاتی ظریفی اشاره خواهیم کرد:
۱- نکته اول – فرق است در بین علت و دلیل:
ما اکثرأ در هنگام صحبت کردن متوجه این نکته مهم نمی شویم بطور مثال اگر بگویم که شما به چه علت آمدید؟ و همچنان بگویم که شما به چه دلیل آمده اید؟ این گذاره ها بنظر ما یکسان معلوم می شوند در حالیکه چنین نیست زیرا دلیل به اثبات عقلانی سر و کار دارد و استدلال می طلبد اما علت با ایجاد چیزی سر و کار دارد بطور مثال؛ شما آب را در یک ظرفی بر روی آتش می گذارید. جوشیدن آب به علت آتش است ما به علت مریض می شویم نه با دلیل.
خوراک عقل دلیل است و عقل با علت کار نمی کند به همین خاطر بیماری عقل فریب خوردن و یک امر دروغ و کاذب را صحیح دانستن است و همچنان پرداختن به استدلال سقیم، عقیم و تدلیس است.
۲- نکته دوم: کسیکه با علت کار می کند اهل تعبد و تعصب است و کسیکه با دلیل کار می کند اهل تعقل است بطور مثال: مسلمان بودن یک شخص گاهی به علت مسلمان بودن خانوداه و جامعه است اما همیشه چنین نیست این نکته درست است که اکثریت مردمان جهان به علت دیندار بودن خانواده و جامعه شان دیندار می شوند این موضوع به همه جوامع بشری و ادیان یکسان است یعنی آن که هندو می شود آنکه مسیحی می شود و آن که کمونیست می شود و آن که لایک (اتایست )می شود…و اکثرأ به علت دین خانواده گی و جامعه شان است.
ولی ما دینداران داریم که با دلیل دیندار شده اند و دینداری آنها با دلیل است ولی اگر شما کسی را دوست دارید و بدون هیچ دلیلی سخنان او را قبول می کنید در این صورت شما با علت سخنان او را قبول کرده اید نه با دلیل.
اگر شما تصمیم گرفتید که یک کاری را انجام بدهید اگر تصمیم شما با دلیل باشد خوب است و اگر با علت باشد این تعبد و تعصب است.
۳- نکته سوم: اگر شخصی با دلیل ایمان آورده باشد گوش اش به دلیل باز است و اگر آن شخص با علت ایمان آورده باشد گوش او به دلیل باز نیست بطور مثال؛ عشق انسان را کور و کر می کند. عاشق نصیحت نمی شنود زیرا با دلیل عاشق نشده است.
می گویند: اقارب نزدیک مجنون به مجنون گفتند که چرا از عشق لیلی که آنقدر مقبول هم نیست مجنون شده ئی بیا او را رها کن ما برای تو بهتر از او را خواستگاری خواهیم کرد و با او ازدواج کن. مجنون گفت وجودم از لیلی چنان پر و مشبوع است که خود را لیلی می دانم شما از چشم من به لیلی نگاه کنید که مانند او در جهان نیست. این حالت را عارفین دو جسم یک روح می نامند.
۴- نکته چهارم: اگر شما را کسی مجبور به قبول امری کند این به علت بر می گردد و اگر برعکس شما کاری را به اختیار قبول کنید این کار با دلیل صورت می گیرد مانند عشق که بر ما بدون اراده و اختیار ما بر ما تحمیل می گردد.
می گویند: سلطان جلال الدین اکبر به پسرش سلطان سلیم گفت؛ چرا عاشق یک رقاصه دربار من شده یی و می خواهی او فردا ملکه همه هندوستان شود بیا از او بگذر دختری از دختران شاهان کشور های همسایه را انتخاب کن تا برایت خواستگاری کنم. سلطان سلیم گفت؛ پدر عقلم همه سخنان شما را قبول می کند ولی هر قدر می خواهم که قلب ام را قانع بسازم نمی توانم عشق او همه قلب و وجود ام را فرا گرفته است و این برخلاف تقاضای عقلم بر من تحمیل شده است و من در برابر اش هیچ اختیار و اراده جز تسلیمی ندارم.
۵- نکته پنجم: دینداری اکثریت مردم در نهایت بجائی می رسد که تعبد است یعنی دینداران بدون دلیل به آنها معتقد می شوند. بطور مثال؛ اگر از یک مسلمان پرسیده شود که نماز عصر را به چه دلیل چهار رکعت می خوانید چرا پنج رکعت نمی خوانید و همین طور در مورد همه عبادات سوال کنید چون پیامبر اسلام هم دلیل بعضی از عبادات را برای ما نگفته اند و یا گفته اند ولی برای ما نرسیده است آن مسلمان در جواب خواهد گفت که پیامبر اسلام چنین دستور داده اند.
۶- نکته ششم: موضوعاتی در اسلام اند که بر دلایل استوار است مانند دروغ گفتن، آدم کشتن، ظلم کردن، انفاق، صداقت و…
اخلاقیات و اثبات وجود خدا همه تعقلی اند و به دلیل استوار اند.
۷- نکته هفتم: بعضی از مسلمانان می گویند که از ظاهر شریعت رنگ و بو ی تعبد آشکار است مانند معاد، جهنم، بهشت ها، عذاب و عقاب، روز محشر و… که همه تعبدی اند.
۸- نکته هشتم: عدهٔ از مسلمانان می گویند که دین تعقلی است یعنی می توان برای همه امور دینی دلیل آورد؛
مثلأ؛ علم تجربی آیا تعبدی است و یا تعقلی است؟
علم تجربی هم در یک مرحله تعبدی است زیرا در دانشگاه ها و محافل علمی دیگر برای ما می گویند که این گذاره (موضوع) علمی چنین است و دانشمندان چنین گفته اند در حالیکه ما به حقیقت آن موضوع نرسیده و نمی دانیم باز هم به دلیل اینکه به دانشمندان اعتماد داریم قبول می کنیم.
۹- نکته نهم: اگر شما یک موضوع علمی را بطور تخصصی تعقیب کنید به دلایل آن می رسید آیا موضوعات دینی هم چنین اند؟
آری :- ما مسلمانان چون به پیامبر خدا اعتماد داریم بنأ می دانیم که آن حضرت دلایل همه موضوعات دینی را می دانند ولو که برای ما دلایل بعضی از آنها را نفرموده باشند و یا اینکه تا بحال بما نرسیده باشد.
۱۰- نکته دهم: اعتراض اینجا است که نهایت سخن دینداران به یک شخص می رسد نه به دلیل.
بطور مثال اگر بگویم که الف ب است چون فلان شخص این را گفته است این تعبد است و برعکس اگر بگویم که الف ب است و به دلیل مراجعه کردیم این تعقل است.
۱۱- نکته یازدهم: انسان ها سخنان کسی را قبول می کنند که به او اعتماد دارند. مانند سخنان داکتران و همچنان قاضی ها در محاکم شهادت اشخاص را قبول می کنند و بر اساس آن حکم صادر می کنند حتی گاهی حکم قتل و قصاص یک نفر را صادر می کنند و اگر از آنها پرسیده شود که چرا چنین می کنند آنها در جواب خواهند گفت که آنها اشخاص عادل اند و همچنان ما نقل قول مورخین را که گاهی به شهادت قول یک نفر راوئ نوشته شده است قبول می کنیم و دلیل ما این است که آن مورخ شخص عالم و عادل است چیزی را در کتاب تاریخ خود ثبت کرده است که یقین داشته است که درست است زیرا اشخاص معتمد خود شخصأ دلیل اند و ما انسان ها در همه روابط پیش از آنکه به دلیل اتکأ کنیم سخن و شهادت اشخاص عالم را قبول می کنیم مانند نقشه که یک انجینر ساختمانی (مهندس) بما میدهد و ما به تجربه که او دارد به او اعتماد می کنیم و به همین دلیل سخن او را قبول می کنیم و موافقه می کنیم که به اعمار تعمیر ما اقدام کند.
۱۲- نکته دوازدهم: اعتماد به شخص عادل و عالم خود دلیل است زیرا اعتماد پیشتوانه ای استدلالی دارد بطور مثال: اعتماد به عقل از کجا آمده است؟ در این مورد ما باید از اساس از اعتماد به عقل شروع کنیم زیرا ما نمی توانیم با عقل اثبات کنیم که به عقل اعتماد باید کرد زیرا در این صورت یک دور باطل بمیان می آید مانند آنکه پرسیده شود که مرغ اول است یا تخم آن.
یعنی علت بوجود آمدن تخم مرغ مرغ است و یا برعکس؟
و همچنان طفل هیچگاه از مادر خود این سوال را نمی کند که به چه دلیل مادر اوست زیرا برایش این موضوع مانند آفتاب روشن است.
۱۳- نکته سیزدهم: تجلی عقل در جامعه عقلأ است.
عاقل کسی است که عقلأی یک جامعه او را قبو ل داشته باشند یعنی عقلای جامعه اند که عاقل و عالم بودن یک شخص را به جامعه معرفی می کنند عقل یک امر جمعی است یعنی اگر شخصی یک نظریه را ارائه کند تا زمانیکه عقلأ آن را تائید نکنند این نظریه به عنوان یک نظریه علمی محسوب نخواهد شد.
۱۴- نکته چهاردهم: شیوه را که عقلأ قبول می کنند تعقلی است. وقتیکه شیوه را عقلأ قبول می کنند اگر ما به شیوه عقلأ رفتار کنیم این امر یک امر تعبدی نیست بلکه تعقلی است زیرا بیرون از عقل جهل قرار دارد به شبوهٔ عقلأ راه رفتن عین عقلانیت است.
۱۵- نکته پانزدهم: دینداری یک حرکت عقلانی است زیرا راه اکثریت علما و عقلای عالم است و میلیون ها نفر از عقلای عالم در طول تاریخ اسلام آن را قبول داشته اند زیرا عقلای عالم دلیل این راه را می دانستند و به همین دلیل این راه را بما نهاده اند.
۱۶- نکته شانزدهم: هنر یک امر عقلانی است ولی استدلالی نیست. هنر یک خلاقیت است چون این هنر را عقلای عالم انجام داده اند به همین دلیل یک امر عقلانی است نه استدلالی. شعر سرودن، آلات موسیقی را نواختن، آواز خوانی، دریوری و… همه از مقولات هنر اند. بنایی (استا گل کار) را هر کس نمی تواند یعنی هر کس نمی تواند یک دیوار را راست اعمار کند این به تکرار و استعداد درونی و ذاتی شخص وابسته است. همه اختراعات بشر مولود، استعداد ذاتی انسان که هنر نامیده می شود است.
۱۷- نکته هفدهم: عارفان همیشه به عشق تکیه می کردند نه به استدلال ولی باز هم این روش آنها یک امر عقلانی است.
قانون علیت را اکثرأ عقلی، منطقی و استدلالی می دانند اما گمان نکنید که همیشه علیت در کل دایره وجود حاکم است بلکه جای است که در آنجا علیت کار گر نیست بطور مثال در جهان فزیک کوانتوم (ذرات کوچک که اتم را تشکیل داده اند) قانون علیت بر آنها حاکم نیست بلکه جهان کوانتوم یک جهان نامشخص است ولی حالا به اثر اکتشافات جدید دانشمندان فزیک کوانتوم معلوم شده است فتون ها که حامل نور اند و الکترون ها، نیوترون ها، پروتون ها، کوارک ها و ده ها ذره کوچک دیگر همه هوشمند اند و تشخیص میدهند که چه کسی آنها را نظارت می کند این امر به اثر تجربه مکرر که دانشمندان انجام داده اند برای آنها مشخص شده است که در صورت پرتاب این ذرات از دو سوراخ بدون ردیاب (ناظر) آن ذرات بصورت موج (امواج) عمل کرده اند اما در صورت گذاشتن ردیاب آنها بصورت ذرات کوچک خود را به نمایش گذاشته اند یعنی در صورت اول یک موج بدون جرم بوده اند و در صورت دوم تبدیل به اجرام می شوند یعنی به شکل ماده تجسم می یابند.
هوشمند بودن ذرات در فزیک کوانتوم یک تحول بزرگ علمی است و ثابت می کند که همه جهان مادی هوشمند است یعنی آنها را هوشمند ساخته اند و وجود هوشمندی در یک شی نیاز به غیر دارد که آن پروردیگار عالم است.
بیرون از عقلانیت جهان کلان وجود دارد که عقل نمی تواند آنها را کشف کند زیرا عقل تاجر است و به فکر منافع مادی است و عقل خالص وجود ندارد به همین دلیل محافظه کار است بر خلاف عشق که دلیری صفت عاشق است و همه ابتکارات، اختراعات و فتوحات، ایثار ها و فدا کاری ها و… زاده عشق است نه عقل محض. عقل همیشه ابزار عشق بوده است این نکته نهایت ظریف است.
۱۸- نکته هژدهم: پیامبران به اثر استدلال پیامبر نشده اند. بلکه آنها نخست انتخاب شده اند و بعدأ چشمان (بصیرت معنوی) برای آنها ایجاد شده است که جهان معنا را مشاهده و تجربه کنند جهان معنوی جهانی است که با چشمان عقل آنها را نمی توان دید آن دنیا جهان عشق است به همین خاطر مومن هم عاشق است جهاد، ایثار و فدا کاری زاده عشق اند نه استدلال.
در دل عاشق شک و تردید و تذبذب جای ندارد آنها خورشید گونه اند خورشید هیچگاه در روشنگری خود شک نمی کند پیامبران هم خورشید های بودند که در بین امت های خود پدید آمدند و در روشنگری خود هیچ شک و تردید نداشتند. پیامبران با استدلال پیامبر نشدند بلکه با بصیرت و عشق و تجربه در عالم معنی از جانب الله متعال انتخاب شدند.
۱۹- نکته نوزدهم: ایمان استدلالی نیست ولی دین عقلانی و استدلالی است. باور داشتن چیزی دیگر است و ایمان داشتن چیزی دیگر است. ایمان نه تعقلی است و نه هم تعبدی بلکه یک امر تجربی است و ایمان با بصیرت خاص که در بعضی از انسان ها ایجاد می گردد بوجود می آید منظور ما ایمان اسلامی است و اگر نه در عالم هیچ فردی را بی ایمان نخواهی یافت و هر فرد در این عالم ناگذیر است که بیک دینی و آینی، ایدیولوژی و مکتبی ایمان بیاورد و معتقد شود و نسبت به آن تعصب بورزد و در راه اعلای آن مال، جان خود را فدا کند. این ادعا در تاریخ ملل و نحل ثابت شده است زیراایمان داشتن به چیزی یک غریزه ذاتی و فطری است که در نهاد ما تعبیه شده است . ایمان اسلامی وهبی است یعنی نعمت الهی است.
۲۰- نکته بیستم: زمانیکه پای فدا کاری و ایثار نسبت به چیزی مطرح می شود و به میدان می آید در عقب آن عشق و ایمان ایستاده است و ایمان و عشق از پی عقل و استدلال هرگز نمی روند و همیشه عقل را خادم خود ساخته اند .
۲۱- نکته بیست و یک: از آنهاییکه از خدا انکار می کنند و پیامبران الهی را قبول ندارند می خواهم به این نکته نهایت ظریف توجه بفرمایند شما مثنوی مولانای بلخ را حتمأ خوانده و یا دیده اید مولانا در مثنوی به این نکته تأکید می فرماید که مثنوی را در هنگام هوشیاری و بیداری ننوشته است بلکه آن را در یک حالت وجد و جذبه یعنی خلصه و نیمه هوشیاری نوشته است. در مورد بیوگرافی آن جناب معلومات دارید که موصوف تا سن سی و هفت و یا چهل سالگی یک دوربیتی و رباعی هم نه سروده است بلکه خطیب و فقهی معروف بوده و مدرس بوده است که به صد ها نفر درس می داده است و در بین جامعه قونیه از نام و نشان و اعتبار خاص برخوردار بوده است و به عنوان یک مرجع دینی مشکلات شرعی مردم را رفع می فرموده است و ایشان هنگام که با مولانا شمس تبریزی ملاقات کردند یک باره متحول شدند و از همه آن جایگاه دینی و اجتماعی که در بین مردم قونیه داشتند صرف نظر کردند و به آنها پشت پا زدند و به کنج خانقا نشستند و به نوشتن و سرودن مثنوی پرداختند و کلیات شمس را نوشتند و سخن از عشق زدند و در میدان عشق چنان محو شدند که دیگر هیچگاه به جایگاه اجتماعی خود باز نگشتند تا که از این دنیای فانی رخت سفر بستند.
شما کتاب تذکرة الاولیا را که مولانا عبدالرحمن جامع تألیف کرده است یک بار مطالعه بفرمائید اکثریت عارفین چنین یک نقطه سنی در بلوغ و تحول فکری خود داشته اند.
در این مورد چه می فرمایید آیا این ها هم بقرار فرموده های شما که به پیامبران الهی نسبت میدهید که شیادان و ساحران بوده اند که برای منافع مادی و کسب مقام دست به این امور زده اند.
در مورد تغییر یک بارهٔ آنها و تبدیل شدن آنها بیک شخصیت کاملأ مخالف دوران جوانی شان چه نظریات علمی ارائه خواهید کرد.
ما منتظر درفشانی های شما (خدا ناباوران) هستیم.
محمد نسیم مهدی
۱۴۰۲/۴/۱۳
Comments are closed.