شناسنامه مختصر شاعران معاصر/ نقیب الله، رهسپر؛ بخشی
بی حضورت انجمن، خلوتگری پیدا نکرد همدل و هم باور و هم ساغری پیدا نکرد هریکی گم گشت و درب خانقاه زنجیر شد چشم نابینای ما یکدیگری پیدا نکرد
نقیب الله، رهسپر؛ بخشی
ولد: محمد مومن
سال تولد: ۱۳۴۷ خورشیدی
محل تولد: ولایت پنجشیر، افغانستان
تحصیلات: ادبیات دری و نظامی
حالت مدنی: متاهل
فعالیت های فرهنگی ادبی:
از سال ۱۳۶۴ خورشیدی به شعر سرودن آغاز کردم در سال ۱۳۶۸ اولین بار آثارم در رسانه های وقت بچاپ رسید در سال ۱۳۶۹ عضویت انجمن شعرا و نویسنده گان را بدست آوردم.
تا هنوز افزون به چاپ دها پارچه اشعارم در رسانه ها، پنج مجموعه شعری و یک کتاب رسانه یی تحت نظر اکادمی علوم افغانستان بچاپ رسانیده ام.
اکثرآ کلاسیک می سرایم در قالب غزل و رباعی.
در سبک نمائی و سپید اشعارمتعددی سروده ام و بشتر به مکتب هندی علاقه مند استم.
اینک نمونه شعر:
غزل اول:
شادی و شور از دل نالان بعید نیست
ذوق دوباره در پی خوبان بعید نیست
بر تارک زمان، خط تردید را مزن
یوسف شدن به دامن کنعان بعید نیست
آیینه هرچه دید از او جلوه می کند
رویای ما اگر شود امکان بعید نیست
تا مدعا نشسته مقدم به چشم خلق
بی مهری و جفا ز عزیزان بعید نیست
خواهی بخویش آ، و مصمم تر از نخست
مفهوم شو که عرصه ی جولان بعید نیست
در روزگار ما که فراوانی شب است
دیوی که نام خود نهد انسان بعید نیست
تا چشم ودست؛ برده ی ارباب آرزوست
نامردی و ستم ز عیاران بعید نیست
گرخس رسد به بام فلک، ای عجب مگو !
این ها همه ز گردش دوران بعید نیست
یکروز صاف و ساده و یکروز پرجلال
شاهی فتد به شانه چوپان بعید نیست
*
رهسپر، قرغه، عقرب ۹۹
مضارع مثمن اخرب مکفوف مقصور
غزل دوم:
با تکلف کی دهد معنی ممکن درک ما
نیست اعجاز تفاهم؛ در خط سن درک ما
بسکه آدم بی تفاوت شد به درد آدمی
جز نماید با همه بیگانگی، جن درک ما
کج نشست و راست گفتن؛ خصلت مردانگیست
عقده مندیهای باور کرده لاکن درک ما
سرکجا وتن کجا و رعشه ی وادی ذوق
میکند حاشا! یکایک مرد مومن درک ما
با ظواهر واضح مفهوم گردیدن چه سود
میکند روزی؛ فضای گرم باطن درک ما
بسکه در آیینه ی ایام گرد صورتیم
ذره ی هیچ ایم و گر ارزن نماید درک ما
رهسپر! درک وطن داری؛ چنان در تار وپود
میتواند گر نماید درد مزمن درک ما
رهسپر، ۲۹ دلو ۱۳۹۹
قرغه – کابل
غزل سوم: رهسپر :
بی حضورت انجمن، خلوتگری پیدا نکرد
همدل و هم باور و هم ساغری پیدا نکرد
هریکی گم گشت و درب خانقاه زنجیر شد
چشم نابینای ما یکدیگری پیدا نکرد
هرقدر تعمیر کردم بعد تو قصر غزل
خانه ی شعر ترم، بام و دری پیدا نکرد
عشق بازاری شد و تمکین معشوق ی نماند
موج خیزی های معنی، محضری پیدا نکرد
دیده در باب تجسس، عالمی را طی نمود
آنچنان مهر خوش افسونگری پیدا نکرد
جوشش از امکان ماند و مستی از مجذوبیت
بزم جان مثنوی، روشنگری پیدا نکرد
درنبودت سالکان حلقه ی فرزانگی
غمشریک و غم کش و غم پروری پیدا نکرد
عامه، با اخبار و دنیای کتابش خوار گشت *
آتش عشق عزیزان، مجمری پیدا نکرد
کوه کرواشی، شکست از غصه و اندوه بیش *
حیدری حالی در آغوشش، سری پیدا نکرد
رهسپر
در بحر رمل مثمن مقصور
*
توضیحات لازم:
۱ – عامه، یعنی کتاب خانه عامه کابل، جایکه جناب استاد بیشتر از چهل سال عمر عزیزش را وقف خدمت رسانه های چاپی، ادبیاب و عرفان نمود .
۲ – کوه کرواشی ، محیط زادگاه استاد حیدری وجودی.
( ۲۲ اسد ۹۹)
Comments are closed.