جو بایدن، رییس جمهور ایالات متحده امریکا، روز پنجشنبه، ۱۷ سرطان، گفت که بقای افغانستان در اتحاد سیاستمداران آن نهفته است و اگر سیاستمداران این کشور با هم کنار بیایند و متحد شوند، نظام افغانستان سقوط نخواهد کرد. آقای بایدن در ادامه صحبتهایش، افغانستان را کشوری خواند که در طول تاریخ متحد نبوده و هیچ قدرتی نتوانسته است آن را متحد کند. او همچنان تصریح کرد که هدف حضور امریکاییها در افغانستان، ملتسازی نبود. حقیقت اما این است که امریکاییها طی بیست سال حضورشان در افغانستان و هزینه میلیاردها دالر، حتا قادر به اکمال یک عامل ملتسازی هم در این کشور نشدند و در این مأموریت ناکام ماندند.
افغانستان تنها کشوری نیست که روند ملتسازی امریکایی در آن ناکام میماند؛ بلکه حافظه تاریخی از روند ملتسازی نشان میدهد که ایالات متحده در روند ملتسازی در کوبا، هائیتی، لبنان، فیلیپین و دیگر کشورهای جهان نیز ناکام مانده است. بنابراین، در نوشته حاضر با تبیین مفهوم ملتسازی، بیان میشود که کدام عاملها باعث تقویت ملتسازی میشود و چرا روند ملتسازی در افغانستان ناکام مانده است؟
ملتسازی چیست؟
پالیسیسازان، تعریفهای گوناگونی از ملتسازی ارایه کردهاند. برخیها ملتسازی را ایجاد وحدت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در یک قلمرو، تعریف کردهاند. برخیها هم آن را اتحاد دولت و جامعه گفتهاند که در آن «شهروندی»، عامل وفاداری به کشور تکملیتی باشد.
فرانسیس فوکویاما، فیلسوف پرآوازه و استاد یکی از دانشگاههای امریکایی، در تعریف ملتسازی میگوید: «منظور امریکاییها از ملتسازی، معمولاً همان دولتسازی با توسعه اقتصادی است.» گاهی ملتسازی در مفهوم دولتسازی به کار رفته است. در حالی که دولتسازی واحدی از ملتسازی محسوب میشود. بعضیها ملتسازی را استفاده از نیروهای مسلح در دوره پس از جنگ برای ایجاد و تحکیم دموکراسی تعریف کردهاند.
داکتر میرویس بلخی در کتاب «ملتسازی امریکایی؛ مقایسه افغانستان و عراق»، نوشته است: «مفهوم ملتسازی را میتوان فرایندی پذیرفت که طی آن، قدرت مشروع برای حفظ نظم، قانون و ثبات سیاسی در یک دولت ملی ایجاد میشود.» (بلخی، ۱۳۹۹: ۲۶) آقای بلخی در ادامه شرح داده است که با پذیرفتن این تعریف، روند ملتسازی چهار بُعد خواهد داشت: نخست، توسعه تدریجی احساس همبستهگی با دولت؛ دوم، گسترش روابط میان اجتماعها و انجمنها، گروههای کوچک و خردهفرهنگها در منطقههای مختلف؛ سوم: فرسایش تدریجی تعهدهای روحی، اجتماعی و اقتصادی سابق و شکلگیری الگوهای جدیدی که برای جامعه قابل پذیرش باشد و چهارم، توسعه زیرساختها، شبکهها و قانونها به خاطر تبادل دوطرفه مسألهها میان دولتها و ملتها.
با این حال، با نگاه اجمالی به تاریخ بیست سال پسین افغانستان، به خوبی میتوان دریافت که به خاطر بیغوری و بیبرنامهگی ایالات متحده امریکا و دولت افغانستان، روند ملتسازی در این کشور ناکام مانده است. امریکاییها هرچند که یک سلسله کارها را پس از سال ۲۰۰۱ به خاطر ملتسازی در افغانستان انجام دادند؛ مانند دولتسازی، تأمین امنیت، توسعه اقتصادی، کمکهای بشردوستانه، بازسازی، تقویت رسانهها و نهادهای مدنی و … اما به دلیل اینکه آنان مطالعه دقیق از جغرافیا و بافتهای اجتماعی و فرهنگی مردم این کشور نداشتند، نتوانستند این کارها را به صورت درست انجام دهند و در روند ملتسازی در افغانستان موفق شوند. مشکل بزرگ امریکاییها در طول بیست سال حضورشان در افغانستان، این بود که همیشه این کشور را از دید دیاسپورای افغانستانی (تحصیلکردههای افغانستان در خارج) مطالعه و از عینک آنان به این کشور نگاه کردهاند. این نوع نگاه امریکاییها به افغانستان، به چالشهای جدی فراراه روند ملتسازی در این کشور مبدل شد. حکومت فراگیر، تأمین امنیت، کمکهای بشردوستانه، تقویت رسانهها و نهادهای مدنی، بازسازی و توسعه اقتصادی، پیشزمینه و یا عاملهای ملتسازی است که امریکاییها در اجرا و تطبیق آنها هیچگاهی موفق نبودهاند.
عاملهای ملتسازی:
۱– حکومت فراگیر: نخستین عنصر ملتسازی در یک کشور، ساختن حکومت فراگیر و همهشمول است که بتواند تمام قومها و اقلیتها را در اطراف خود جمع کند. زلمی خلیلزاد، یکی از اعضای جامعه دیاسپورای افغانستان بود که از همان آغاز پایههای حکومت را برمبنای تقسمهای قومی گذاشت. این کار رفته رفته مبدل به چالش بزرگی در برابر روند ملتسازی امریکایی در افغانستان شد. اکنون که بیست سال از عمر این دولت میگذرد، ما میبینیم که درزهای اجتماعی و همپاشیدهگی ملت در این کشور بیشتر شده است. با این همه، این درزهای اجتماعی و قومی وقتی بیشتر شد که داکتر اشرف غنی، یکی دیگر از اعضای جامعه دیاسپورای افغانستان با حمایت امریکاییها بر اریکه قدرت تکیه زد. برخورد قومی با مسأله آموزش و پرورش، تقسیم منابع، تأمین امنیت، تقرریها و بازسازی در دوره حکومت آقای غنی باعث بیشتر شدن شکافهای قومی و اجتماعی شده و روند ملتسازی را در افغانستان به چالش کشیده است.
۲– امنیت: عامل دومی که در روند ملتسازی مطرح است، امنیت یک کشور است. بدون تأمین امنیت، ممکن نیست که روند ملتسازی در یک کشور به اکمال برسد. تروریسم و قاچاق مواد مخدر از جمله عاملهای مهمی در اخلال امنیت افغانستان به شمار میرود. امریکا بیست سال پیش با شعار مبارزه با تروریسم و قاچاق مواد مخدر وارد افغانستان شد؛ اما حضور این کشور باعث از بین رفتن تروریسم و مواد مخدر نشد. آن زمان القاعده تنها گروه تروریستیای بود که امنیت افغانستان را تهدید میکرد؛ اما امروز در کنار این شبکه، طالبان، داعش و دهها گروه دیگر، آینده این سرزمین را تهدید میکنند. مشروعیت بخشیدن سیاسی امریکا به طالبان در سطح بینالمللی و امتیاز دادن به این گروه در میز گفتوگوهای صلح، باعث شد که طالبان بیشتر از پیش تقویت شوند و امروز ما شاهد سقوط پیهم ولسوالیها از سوی این گروه هستیم. از جانب دیگر، میزان قاچاق مواد مخدر و متضرران آن به مراتب بیشتر از سالهای نخست حضور امریکا با شعار مبارزه با مواد مخدر در افغانستان است. نبود امنیت یکی از عاملهایی است که باعث جبههگیریها و ایجاد شکافهای اجتماعی شده و روند ملتسازی را در این کشور به چالش کشیده است.
۳– بازسازی: بازسازی عامل دیگری در روند ملتسازی به شمار میرود. مهمترین نقش بازسازی در تقویت روند ملتسازی این است که باعث ایجاد شغل، زدودن بیکاری و تقویت مالی و اقتصادی شهروندان یک کشور میشود. به هر اندازهای که باشندهگان یک کشور مشغول و از نگاه مالی بینیاز باشند، به همان اندازه انگیزه ملت شدن در آنان جان میگیرد و روند ملتسازی تسهیل میشود. با وجود سرازیر شدن میلیاردها دالر کمکهای کشورهای جهان به افغانستان، تاهنوز در بخش بازسازی کار چشمگیر و قابل ملاحظهای صورت نگرفته است. عدم ساختوساز کارخانهها، استخراج معدنها، ساخت بندها و کارهای بنیادی دیگر، از جمله عاملهایی است که باعث ناکام ماندن روند ملتسازی در افغانستان شده است.
۴– کمکهای بشردوستانه: عامل دیگری که باعث تقویت روند ملتسازی در یک کشور میشود، کمکهای بشردوستانه است. این کمکها در جهت رفع فقر و تقویت مالی باشندهگان یک کشور صورت میگیرد و یا هم در جهت ساختوساز زیربناهای کشورهای پسامنازعه. همینگونه، وقتی پس از اختلافها و جنگهای داخلی در افغانستان، حکومت موقت روی کار آمد، میلیونها دالر از سوی جامعه جهانی و کشورهای بینالمللی به خاطر ساختوساز زیربناها و کاهش فقر در افغانستان کمک شد. اما این کمکها به دلیل بیبرنامهگی حکومت، عدم توجه جدی امریکاییها و ناظران خارجی به حسابهای بانکی رهبران احزاب و گروههای خاص واریز شد. تیکه داران قومی و احزاب سیاسی از این پول بیشترین سود را برند و فقیران فقیرتر شدند. با سرازیر شدن این پولها نه تنها اینکه دامن فقر از کشور برچیده نشد؛ بلکه همین گروههای خاص که بیشترین پول کمکشده را به جیب زدند، از آن در ایجاد شکافهای قومی و مذهبی استفاده کردند.
از سوی دیگر، فساد گسترده در درون حکومت باعث شد که بیشترین این پولها از سوی خود مسوولان حکومت و نظام حیفومیل شود. اگر امریکاییها از پولهای کمکشده درست نظارت میکردند و آن را در مسیر درست سوق میدادند، میزان فقر در افغانستان به صفر میرسید. اما با وجود پولهای سرازیرشده به افغانستان، بیشتر از نصف نفوس این کشور تاهنوز زیر خط فقر زندهگی میکنند. برای باشندهگان کشوری که با فقر دستوپنجه نرم میکنند و نان یک شبانهروز خود را ندارند، ملتسازی و ملت شدن هیچ اهمیتی ندارد. ملتسازی وقتی در یک کشور مفهوم پیدا میکند که شهروندانش غم آبونان را نداشته باشند.
۵– تقویت رسانهها و نهادهای مدنی: تقویت رسانهها و نهادهای مدنی یکی از عاملهایی است که روند ملتسازی را در یک کشور تقویت میکند. رسانهها و نهادهای مدنی از دستاوردهای مهم و قابل توجه امریکاییها و حکومت افغانستان در بیست سال پسین است که میشود از آنها به خوبی یاد کرد. رسانهها در خلق گرایشهای جمعی و روحیه ملت شدن نهایت موثر هستند. انعکاس برنامههایی مانند فوتبال، والیبال، کرکت و مبارزههای رزمی، ملتها را با هم نزدیک میکند و روحیه ملت شدن را در میان مردم افغانستان میپروراند.
چالشهای ملتسازی در افغانستان:
در کنار درست مدیریت نشدن عاملهای ملتسازی در افغانستان، چالشهای جدی چون دولت ضعیف، تقسیم قدرت و تبعیض نیز گریبانگیر این کشور بود که باعث ناکام شدن روند ملتسازی شده است. هرچند پس از ۲۰۰۱ دولت جدیدی در این کشور شکل گرفت؛ اما آنقدر قوی نبود که بتواند روند ملتسازی را مدیریت و تقویت کند. قدرتهای محلی و حزبی در طی بیست سال گذشته برای حکومت مرکزی چالشهای جدیای را خلق کردهاند. حکومت مرکزی هیچوقت نتوانسته است که این قدرتها را به اطاعت عام و تام از خود وادارد و این کار همیشه روند ملتسازی را در کشور به چالش کشیده است.
از سوی دیگر، تقسیم قدرت چالش دیگر فراراه روند ملتسازی در افغانستان بوده است. از آغاز حکومت جدید تاهنوز همیشه اختلاف شدیدی بر سر تقسیم قدرت میان قومهای ساکن در این سرزمین وجود داشته است. تبعیض، چالش دیگری است که سد راه روند ملتسازی در افغانستان شده است. قومگرایی و تبعیض در ارایه خدمات آموزشی، امنیتی و تقرریها سبب شده است که اختلاف شدید و شکاف بزرگ قومی در میان مردم افغانستان ایجاد شود و این خود روند ملتسازی را در این کشور به ناکامی سوق داده است.
در نتیجه باید گفت که ملتسازی و ملت شدن یگانه عاملی است که میتوانست افغانستان را از جنگ و بدبختی نجات دهد و به یک کشور مترقی و مرفه مبدل کند. اما عدم مدیریت درست عاملهای ملتسازی در افغانستان و چالشهای فرا راه آن باعث شد که ملتسازی در این کشور ناکام بماند. ایالات متحده امریکا در افغانستان نتوانست که عاملهای ملتسازی را در افغانستان به صورت درست مدیریت کند. امریکا پس از بیست سال حضور در افغانستان، این کشور را در حالی ترک میکند که هر لحظه احتمال سقوط دولت و آغاز یک جنگ داخلی دیگر متصور است. بنابراین، آقای بایدن جز انکار از ملتسازی در افغانسان، چاره دیگری ندارد و میخواهد مأموریت ناکام کشورش را اینگونه توجیه کند. شاهمحمود اندیشور
Comments are closed.