شناسنامه مختصر شاعران معاصر/ مریم السادات علوی( شهروند ایران)
چه طوفانی چه طوفانی چه بارانی چه موجی چه بیابانی مرا دیوانه می خوانی یقینا خوب می دانی...
نام : مریم السادات علوی
نام پدر: سید سعید
سال ومحل تولد ۱۳۶۴، مشهد، جمهوری اسلامی ایران
تحصیلات: فوق لیسانس حقوق خصوصی
فعالیت های فرهنگی و ادبی: شاعر، نویسنده، مجری برنامه های فرهنگی و شب شعر، مدرس دانشگاه دوره های مهارتی نحوه صحیح مطالعه تندخوانی و تقویت حافظه و تمرکز، مشاوره تحصیلی انگیزشی در همه مقاطع تحصیلی…
حالت مدنی: مجرد
نمونه های شعر: (غریبه)
صدایم آشنا نیست
به حرفم محتوا نیست
و این بی اعتنایی ها
برای من دوا نیست
و در ذهنت خیال یک دعا از شهر ما بود
من اینجا بودمو هر لحظه اینجا
دعایی پشت سر مال شما بود
اجازه دست تو بود و دلم را شاد کردی
از همین چند لحظه حرفی که بین تو
و این بی کاره ی بی دست و پا بود
مزاحم شد دلم مثل صدای صاعقه
در روز طوفانی …
چه طوفانی چه طوفانی
چه بارانی چه موجی چه بیابانی
مرا دیوانه می خوانی
یقینا خوب می دانی
که بار دیگری هم شعر خواهم گفت
و تنها این تو هستی آنکه می خوانی
چه عهدی را شکستی
دل من شاد شاد این شکستن شد
دوباره این دلم مجذوب گفتن شد
بمان تا شعر بعدی که دل احیای گفتن شد
عنوان شعر(پشت دریا)
از چه میترسیدم … کاش را یاد چه آسان میکرد
فکر دلتنگی عجیب است عجیب
جیغ نه … ناله خطاست
فاصله نه …. کو …. کجاست ….
این چه شعری ست که جایی سخن از ذکر و دعاست
سر خطی سخن از مهر و وفاست
ته خطی دل پوسیده ی ماست
دو سه بیتی سخن از شهر شماست
سطر بعدی بوی عطر دریاست
پشت دریا صحرا ست
آخر قصه تب و تاب و بلاست
کار من نه سخن از کار خداست ….
عنوان شعر( اگر بگذارند )
فصل خوش عطری گل هاست اگر بگذارند
رایحه در پی شب هاست اگر بگذارند
بوی مریم بوی یاس و شب بو
بوی خوش عطر علف هاست اگر بگذارند
پیش تو میخوابم و به یک شب لذت بودن تو خواهد ماند
شده از دور و گاهی دلم آنجاست اگر بگذارند
تپش قلب من از مشت تو پر زورتر است
زور عشق است که زیباست اگر بگذارند
مادری با عشق فرزندش همه روزش گذشت
جاذبه در بین آنهاست اگر بگذارند
مادری خواست که هر لحظه کنار کودکش باشد نشد
کودکش هم طالب یک روز فرداست اگر بگذارند
از گناه پیکرم انگار خمید و تا خورد
توبه ای میکنم از راست اگر بگذارند
در میان کلبه ای فرش گلی ساخته ام
بر سر پیکره سجاده دعاهاست اگر بگذارند
جنگلی در قلب آتش دست و پا میزند ولی
سوسوی نور هویداست اگر بگذارند
عمق هوا در آسمان ها روشن است
ماه من گمگشته ای در بین شب هاست اگر بگذارند
گرد گردون پی چرخش اوقات دوید
وقت سردرگمی چرخه ی دنیاست اگر بگذارند
یک دو روزی سه و چهارم فکر من پنجشنبه ی دیدار گذشت
وعده ی آمدن و دیدنت انگار که فرداست اگر بگذارند
در دلم سهراب میکشید عکس یه دریا و گفت
پشت این شهر ولی اصل یه صحرا ست اگر بگذارند
ناز کردی و نگفتی که کسی آمده از راهی دور
غصه ای نیست دگر غصه نخور
من دلم پر مهر و پهناست اگر بگذارند
تو دلت شعری خواست که من هم گفتم
این ولی آخر خط نیست اگر بگذارند…..
Comments are closed.