علما چه نقشی در روند صلح دارند؟
صلح پیش از هر چیزی یک گفتمان دینی و علمایی است؛ زیرا در آنسو طالبان قرار دارند که با خوانش خاص خود از خدا و مذهب و شریعت و کتاب و سنت و جهاد و صلح، اعمال و رفتارهای خود را تشریع و توجیه می کنند و زیر همین عنوان اقدام به جذب نیرو و کسب حمایت های بزرگ اجتماعی از میان جوامع سنتی روستایی کرده اند. بنابراین در سوی دیگر این روند نیز باید علما در محور و مرکز رویدادها و تصمیم گیری ها باشند تا بتوانند با همان زبان و ابزار طالبان، مدعاها آنان را مردود اعلام کنند و بر مشروعیت راه و روش و سیستمی که اکنون مستقر است، تأکید و پافشاری ورزند.
رایزنی ها، مذاکرات و مشورت ها درباره نشست مهم و سرنوشت ساز صلح افغانستان که در استانبول ترکیه برگزار خواهد شد، همچنان ادامه دارد.
جریانهای سیاسی، احزاب، سازمان ها، نهادهای اجتماعی، شخصیت ها و رهبران هرکدام طرح های خود را به شورای عالی مصالحه سپرده اند و کمیته تهیه و توحید این طرح ها در این شورای نیز در حال بررسی و تنظیم آن در چارچوب یک طرح جامع است.
در این میان، شماری از اقشار، اقوام و سازمان های مختلف اجتماعی و سیاسی، همه روزه از اینکه در این روند، سهم و نقش شایسته و متناسبی ندارند، انتقاد و ابراز نگرانی می کنند و درباره هرگونه معامله بر سر نقش و نفوذ و سهم و حق خود در روند صلح، هشدار می دهند.
با این حال، به نظر می رسد تنها جریانی که در این زمینه هیچ دغدغه ای ندارد و هرگز برای ایفای نقشی سازنده و قابل توجه در روند صلح و استیفای جایگاه و حق شایسته خود در آینده سیاسی کشور، تلاش نمی کند، نهاد روحانیت و علمای دینی هستند.
این پرسش برانگیز و نگران کننده است؛ زیرا از یکسو نشان می دهد که بازیگران اصلی روند صلح افغانستان، شعار جمهوری اسلامی سر می دهند و در این زمینه به قانون اساسی، استناد می کنند؛ اما از جانب دیگر، هیچ اعتنایی به علمای دینی و حضور به سزا و اثرگذار آنها در روند تصمیم سازی های راهبردی و استراتژيک درباره وضعیت کنونی و چشم انداز آینده کشور ندارند.
این به چه معناست؟ آیا در افغانستان، دین از نهاد سیاست و قدرت جداست؟ صرف نظر از اینکه حاکمیت چه نسبتی با دین دارد و دین و دستورات آن تا چه میزان در سیاست گذاری های کلان و تصمیم گیری های مهم مملکت، مد نظر واقع می شود، دست کم روی کاغذ و در همان قانون اساسی که دولت برای حفظ آن تقلا می کند و لغو و فسخ آن را به معنای فروپاشی می داند، تصریح شده که نوع نظام سیاسی افغانستان، جمهوری اسلامی است و هیچ حکمی نمی تواند مغایر با احکام و دستورات اسلام باشد.
بی توجه به اینکه مفسران حقوق ممکن است «عدم مغایرت» را لزوما به معنای «مطابقت کامل» ندانند؛ اما وقتی تصریح می شود که نوع نظام، جمهوری اسلامی است، چه کسانی جز علمای دینی می توانند اسلامیت این جمهوری را تفسیر و تبیین کنند و در برابر چالش ها و موانع موجود در مسیر اسلامیت نظام، ایستادگی نمایند؟
شاید به دلیل همین بی اعتنایی های شبه سکولاریستی است که طالبان، نظام موجود را «اسلامی» نمی دانند و برپایی «نظام اسلامی»را که تعبیر دیگر «امارت اسلامی» است از اهداف غیر قابل جایگزین خود در روند صلح می دانند.
انتقاد دوم به خود علما برمی گردد. طیفی که ظاهرا به سکوت و تماشا و انفعال و بی عملی در برابر وضعیت جاری، تن داده و منتظر است تا دیگران چه تصمیمی درباره سرنوشت مردم و جامعه و کشور می گیرند.
این به خودی خود زمینه ساز جدایی دین از سیاست می شود؛ زیرا نمازهای جمعه، تریبون های مساجد، صنف های درسی مدارس مذهبی و دیگر رسانه های دینی عمدا و عملا از سیاست فاصله می گیرد و آن را به یک گروه خارج از جامعه روحانیت واگذار می کند.
این در حالی است که علمای دینی در گذشته، رهبر و پیشاهنگ جریان های بزرگ سیاسی و انقلابی بوده اند. در تاریخ معاصر افغانستان، مردم همواره به رهبری علما در برابر بزرگترین ابرقدرت های جهان، قیام و جهاد کرده، حماسه آفریده، خون داده و تاریخ ساز شده اند.
جهاد افغانستان، صرف نظر از انحرافات و اشتباهاتی که بعدا پیش آمد، محصول مبارزات علما و رهبری دینی جامعه بود که توانست رژيم کمونیستی را ساقط کند و اشغالگران را مجبور به شکست سازد.
در نظام کنونی اما به رغم دلالت نص صریح قانون اساسی درباره اسلامیت سیستم سیاسی جمهوری، علما در برابر این اصل استراتژيک، هیچ مسئولیتی احساس نمی کنند و کار دولت داری و تصمیم گیری درباره مسایل کلان ملی را به سیاستمداران سکولار واگذاشته اند.
این در حالی است که صلح پیش از هر چیزی یک گفتمان دینی و علمایی است؛ زیرا در آنسو طالبان قرار دارند که با خوانش خاص خود از خدا و مذهب و شریعت و کتاب و سنت و جهاد و صلح، اعمال و رفتارهای خود را تشریع و توجیه می کنند و زیر همین عنوان اقدام به جذب نیرو و کسب حمایت های بزرگ اجتماعی از میان جوامع سنتی روستایی کرده اند. بنابراین در سوی دیگر این روند نیز باید علما در محور و مرکز رویدادها و تصمیم گیری ها باشند تا بتوانند با همان زبان و ابزار طالبان، مدعاها آنان را مردود اعلام کنند و بر مشروعیت راه و روش و سیستمی که اکنون مستقر است، تأکید و پافشاری ورزند.
نکته آخر و مهم ترین نکته هم اینکه وقتی علما از حضور انقلابی و سازنده در صحنه تصمیمگیری در روند صلح، محافظه کارانه امتناع و احتراز می کنند، بدیهی است که ابتکار عمل را قدرت های استکباری و استعماری، رژيم های حامی ترور و کشورهای سلطه گر منطقه و فرامنطقه در اختیار می گیرند و به این ترتیب، افغانستان را روزی به نام مبارزه با تروریزم و روزی دیگر زیر نام صلح با تروریست ها تحت اشغال و قیمومیت خود قرار می دهند و منابع آن را به تاراج می برند. (آوا)
Comments are closed.