افغانستان به لحاظ نیروی انسانی یکی از جوانترین کشورهای جهان محسوب میشود که اکثریت جمعیت آن را افراد زیر سی سال تشکیل میدهند. ازآنجاییکه کشور از اوج جنگ سرد به اینطرف در بحران و منازعه ممتد گرفتار است، بسیاری از شهروندان کشور از نعمت سواد محروم هستند و آن عده محدود که به منابع آموزشی دسترسی دارند با چالشهای کیفی و کاربردی مسأله روبرو هستند. بعد از سقوط رژیم طالبان در اوایل هزاره سوم، افغانستان وارد مرحله جدید تاریخ خود در حوزه آموزشوپرورش گردید که پیامدهای ژرف مثبت و منفی از خود برجا گذاشته است. افغانستان با توجه به ظرفیتهای اقتصادی و نیروی انسانی در بسیاری از ولایات خود در راستای راهاندازی رشتههای کاربردی علوم جدید با چالشهای زیادی روبرو بوده است. تقسیمبندی ولایات به درجههای مختلف به افزودن مشکلات در این حوزه دامن زده است. از همه مهمتر نگاه فرهنگی و سیاسی به موضوع تحصیلات عالی در افغانستان تأثیراتی عمیق از خود بهجا نهاده است. افغانستان تا اوایل دهه چهل خورشیدی یک کشور بهشدت بسته و سنتی به شمار میرفت. ساختار سیاسی محدود و قبیله محور دستگاه حاکم بسیاری از شهروندان را از دسترسی به مکاتب، دانشگاهها و سایر نهادهای آموزشی محروم نگهداشته بود. نخبگان حاکم درباری بر این بودند که گسترش علم و ارتقای ظرفیت نیروی انسانی در کشور میتواند برای تداوم خفقان نظام سیاسی ایجاد خطر نماید. محرومیت میلیونها کودک در کشور از دسترسی به مکاتب باعث گردید بسیاری استعدادهای نابی که میتوانست به موفقیتها و دستاوردهای چشمگیر دست یابند، محروم شوند. تجربه تاریخی بشر نشان داده است که ملتهایی که به هراندازه از ظرفیت علمی و فرهنگی پیشرفته برخوردارند به همان میزان میتوانند به موفقیتهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دست یابند. تجربه بسیاری از کشورهای که شرایط شبیه افغانستان را داشتهاند و بعداً دگرگونی علمی و فرهنگی را شاهد بودهاند، نشان میدهد که گسترش علوم کاربردی در جامعه نهتنها به تقویت بنیههای اقتصادی شهروندان کمک مینماید بلکه حکومتداری دموکراتیک را تسهیل میبخشند.
فروپاشی ساختار سیاسی بسته در افغانستان، در حوزههای فرهنگی و اجتماعی تأثیرات شگرف برجا گذاشته است. بعد از سقوط طالبان در کشور نهادهای آموزشی دولتی با کمک دولتها و نهادهای بینالمللی دوباره راهاندازی شد و در برخی حالات نهاد های جدید آموزشی از قبیل مکاتب و دانشگاهها ایجاد شدند. در ده سال گذشته دهها موسسه تحصیلات عالی خصوصی در افغانستان ایجاد گردید که هزاران شخص به هر دلیلی که از تحصیلات عالی در دانشگاههای دولتی کشور محروم شده بودند، از این مؤسسات تحصیلات عالی فارغالتحصیل شدند. مدتی از ایجاد این مؤسسات نگذشته بود که بوی منافع اقتصادی این نهادها به مشام سرمایهداران کشور رسید و طی چند سال محدود دهها مؤسسه تحصیلات عالی در پایتخت و ولایات ایجاد گردید. ضعف مدیریتی و نظارت ناکافی بر روند کار این مؤسسات، وجود فساد گسترده در نهادها و افراد ناظر بر فعالیتهای این مؤسسات باعث گردید که بسیاری از افرادی که حتی در ابتداییترین سواد (نوشتن و خواندن) مشکلدارند از این مؤسسات فارغالتحصیل شوند و با درجه لیسانس وارد بازار کار افغانستان شوند. وجود فساد در این مؤسسات گاهی باعث شده است که دانشجویان این نهادها فقط هنگام تحویل پول و اخذ مدرک تحصیلی خود به این مؤسسات تحصیلات عالی مراجعه نمایند. حال پرسش این است که نگاه تجاری به تحصیلات عالی در افغانستان چه پیامدهای برجا گذاشته است؟
ازآنجاییکه دانشآموختگان این نهادهای تحصیلی در کشور یا کارمندان اداری دولتی هستند، با اخذ این مدارک تحصیلی در وظایف خود ابقا میشوند و یا اینکه بنا بر ارتباطاتی که با مدیران ارشد دولتی و کشوری دارند میتواند کرسیهای جدید اداری و غیرارادی دولتی را تصرف نمایند. در برخی حالات دانشآموختگان این نهادها خود به کرسی استادی در نهادهای تحصیلی خود دستیافتهاند و مصدر تکثیر آنچه را فراگرفتهاند، شدهاند. ناگفته نباید گذاشت هستند مؤسسات تحصیلات عالی خصوصی که دانشآموختگانی را تقدیم جامعه علمی کشور نمودهاند که باعث افتخار و سربلندی خود و تمامی اعضای جامعه هستند. پیامدهای تجاریسازی تحصیلات را در افغانستان میتوان در چند حوزه بهصورت مشخص بیان نمود؛
در حوزه علمی؛ دست یافتن هزاران جوان به تحصیلات عالی در کشور در نفس خود یک سرمایه ارزشمند ملی محسوب میشود اما کیفیت پایین درروند آموزشی این نهادها میتواند به اعتبار و حیثیت علمی کشور آسیب بزند. وقتی تحصیل یافتگان کشور نهتنها از استفاده متون علمی در سطح جهانی محروم و معذور باشند بلکه نتوانند ادبیات و متون علمی که در سطح جهان سوم متداول هستند را مورد استفاده و کاربست قرار دهند، این امر خود میتوانند به گسترش بیسوادی محتوایی دامن بزند. تولید متونی که توسط استادان و یا دانشجویان نهادهای تحصیلی افغانستان اعم از دولتی و خصوصی صورت میگیرد در بسیاری از موارد به لحاظ املایی، انشایی و محتوایی فاقد اعتبار به نظر میرسد. برای نمونه میتوان به کتابهای چاپشده نهادهای تحصیلی کشور اشاره نمود که در بسیاری حالات فاقد منابع معتبر و ارجاعات دقیق است. پایاننامههای دانشجویان در بسیاری از موارد نهتنها صلابت علمی ندارند بلکه فاقد کمترین ارزش آموزشی هستند.
در حوزه فرهنگی؛ ازآنجاییکه نظارت دقیق بر روند فعالیت این مؤسسات وجود نداشته است و یا در برخی حالات وجود فساد گسترده باعث چشمپوشی از کاستیها و نواقص فعالیتهای این مؤسسات تحصیلات عالی شده است. نبود کار شیوه دقیق در راستای تطبیق نصاب آموزشی و استفاده از متون و منابع که در سطح جهانی علمی بودن آن زیر سؤال است، در بسیاری موارد باعث ترویج نفرت قومی، گسترش بنیادگرایی و خشونتورزی اجتماعی شده است. در صفحات اجتماعی بهکرات دیدهشده است ادبیات کاربردی بسیاری از دانشآموختگان تحصیلی افغانستان که بسیاریشان دارای درجه تحصیلی لیسانس هستند هم به لحاظ املایی بحرانی هستند و هم به ادبیات نفرت، قومپرستی و بنیادگرایی دامن میزنند.
در حوزه فسادزایی؛ فراغت از دانشگاههایی که حداقل معیارهای علمی را رعایت نمیکنند، نظارت دقیق بر کارهای آنها وجود ندارد و گاهی در برابر پول هنگفت اسناد تحصیلی خریداری میشود. افراد که از این طریق به مدارک تحصیلی دست مییابند خود به نحوی دامن زدن به فساد است. اخذ مدارک تحصیلی از دانشگاههای خصوصی در بدل پول هنگفت منجر به تشویق سایر افراد ذیدخل (سهامداران) مؤسسات تحصیلات عالی خصوصی میشوند و این امر رقابت میان سرمایهداران در این حوزه دامن میزند. به همین ترتیب افراد که با این روش به مدارک تحصیلی دستیافتهاند به همین روش به دنبال شغل دولتی یا آموزشی هستند و این موضوع در حقیقت به چرخه باطل فساد دامن میزند که خود بهعنوان یک چالش اساسی در کشور محسوب میشود.
بنابراین بر دولت افغانستان مخصوصاً وزارت تحصیلات عالی است که درروند جذب، تدریس و کارکرد این نهادهای تحصیلی نظارت مستمر و شفاف داشته باشد تا بیشتر از این فساد و ناکارآمدی ناشی از این نهادها در جامعه گسترش نیابد.
محمد سالم ناجی
Comments are closed.