شناسنامه شاعران و نویسندگان معاصر/ سونیا آنژ
نام: سونیاآژمان
نام پدر: عبدالروف
سال تولد و محل: 1374 نوبهار مزارشریف
تحصیلات: دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دری
فعالیت های فرهنگی : شاعر و عضو انجمن قلم و انجمن نویسندگان بلخ و عضو انجمن شعر دانشگاه (کابل )
حالت مدنی: مجرد
تو را از دست دادهام
در جنگهای قبیلوی
در میدانی که
گلولهها
از دهان تپانچه میگذشتند
و باد
از سوراخ پرچم.
#سونیاآژمان
با نشستن پشت پنجره
صبر؛ تمام نمیشود
چادرم را دور کمر میبندم
دامنم را
جای سیب
گلوله پر میکنم
گاه
فقط یک سرباز میتواند
سرزمینی را نجات دهد
#سونیاآژمان
در هر صورت
چیزی در قلبم فرو میرود
باشی، دستت
نباشی
چاقو.
#سونیاآژمان
نبودنت
حس ناگزیریست
چاقو دست آدم میدهد.
#سونیاآژمان
هیچکدام کاری کرده نمیتوانند
پدر، جیبهایش را میتکاند
خواهر، کیفاش را
برادر، قُلک
مادر گوشهی چادرش را…
و این وسط فقط منم
که نشسته
سرتکان میدهم
شعر مینویسم
که خدا چقدر دورُ
آخرِ ماه، نزدیک است…
#سونیاآژمان
تنهایی
آنقدر از سن و سالات کم میکند
که زمستان از درخت پرنده را…
خورشید
از کوه برف
ماه از شب تاریکی را
…
باورش دشوار؛ اما
دوشنبهی فردا
از مرز پنجاه سالهگیات گذشتهاست
#سونیاآژمان
زمین
از تو سیر نمیشود
زنها
از زندهگی…
دستهای استخوانیات را
از گور بکش
تنهایی
سگ دیوانهییست
که پاچهام را
رها نمیکند
#سونیاآژمان
بیاستثنأ
هر مرد، یک خیابان است
که میشود
اسم مکملاش را
در روزنامه نوشت
در بلندگو گفت
و چهرهاش را
در خبر نشان داد
امازنها
پسکوچههای قدیمیاند
که فقط تاریخ میداند
اسم کوچکشان چه بود؟!…
#سونیاآژمان
میروم کافه
که لبهایم را
جا بمانم در آیینه
کفشهایم را در ماشین
چشمهایم را در ساعت شش…
که پر کنم خیابان را از ازدحام
میروم
دهانام به قدر کافی خالیست
که قهوه بنوشد
که فکر کنم
اگر سرم نباشد
دست زیر کدام چانه بگذارم
که تحریک نکرده باشی
رشتههای عصباش را.
#سونیا_آژمان
به مردان بگویید
برای یکبار هم که شده
انگشت از ماشه بردارند
سیگار از لب…
چشم از تخت…
تا روشن کنم
نه اسپ میخواهیم
نه تاج…
نه رؤیایی که آیینه به دلش دارد
…
تکرار میگویم
مردها!
سریع و سروقت بیابید
زنها پیرتر از آیندهاند
که پشت پنجره بنشینند
و موها
کوتاهتر از گذشته
که بافته شوند
#سونیاآژمان
Comments are closed.