این پرسش سه پاسخ دارد.
۱. در علوم سیاسی مالکیت در اداره منوط به قدرت تخصصی و مدیریت سیاسی نظام است. مالکیت اقتصادی و سیاسی ریشهی مشترکی دارد که چیرگی و کاردانی نامیده میشود. هر قدریکه میزان تخصص در نظام اقتصادی و سیاسی بالا میگیرد، مالکیت نظام در مدیریت سیاسی و اقتصادی نیز برجستهتر میشود.
۲. در سیاست خارجی پس از تخصص و مدیریت لابیگری برای مالکیت نقش کلانی بازی میکند. دیپلوماسی، مدیریت سیاست خارجی برای توسعهی اقتصاد ملی و منافع ملی معنا میدهد که به هیچ صورتی بدون تخصص و مدیریت کارا میسر نمیشود.
۳. نکته سوم درک منافع مشترک است. این اصل بهویژه برای دولتهای فقیر و محتاج حایز اهمیت زیاد است. ما باید منافع خود را با منافع قدرتهای حاکم جهانی گره بزنیم. ملیگرایی محض کاری را بهجایی نمیکشاند. این نوع پاپولیسم خودکشی قدرت های سیاسی را به بار میآورد.
تایوان بهترین نمونهی از مالکیت اقتصادی و سیاسی در جهان است که حتا با وجود فشارهای گستردهی ابرقدرت منطقهای و قدرت کلان جهانی چون چین مالکیت سیاسی و اقتصادی خود را در جهان حفظ و تمثیل میکند. دلیل اصلی در مدیریت سه عنصر بالایی است.
در هر سه حالت دولتها ممثل ارادهی ملتها در نظام بینالملل هستند. وقتی پایههای ما در این سه عرصه میلنگد، به مشکل میتوان مدیریت سیاسی را در منافع و مناسبات سیاست جهانی بدست آورد.
نکتهی مهم در مذاکرات صلح مالکیت دولت مطرح است. روشن است که روند صلح را امریکاییها و روسها پیش میبرند، اما وقتی ما ظرفیت، مدیریت و قدرت لابیگری نداریم، حرف ما را دیگران میزنند. این یک واقعیت تلخ است که باید پذیرفت.
ملک ستیز
Comments are closed.