نام: محمد وسیم شیرزاد
ولد: شیر محمد
سال تولد: 1372
محل تولد: کابل
تحصیلات: سند بکلوریا، و سال اخیر دانشکده حقوق
فعالیت های فرهنگی و ادبی: شاعر، نویسنده و فعال مدنی
حالت مدنی: مجرد
ـــــــــــــــــــ
*** نمونه کلام ***
ــــــــــــــــــ
هرگز نمی شود به کنار تو نور یافت
خورشید شعله ور شده را در تنور یافت
باران قیر داغ نباریده بر سرم
چون آه آتشین مرا »بوف کور« یافت
یک روز هم به پای کسی گریه کردم و…
دیدم چگونه بغض مرا بی شعور یافت؟
هر شب بدون واهمه از خواب می پرم
انگار چشم خسته ی شعرم غرور یافت
باید که جسم مرده ی من را رها کنی
مانند یک سراب که از دور دور یافت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقتی به یاد چشم تو دل تنگ می‌شود
بغضی درون سینه‌ی من سنگ می‌شود
این خنده های تُست همان یادگار من
که بر دلِ یتیم من آهنگ می‌شود
شعری ز چشم خیس تو سرچشمه می گرفت
درد آور است، شعر که بی رنگ می‌شود؟
شاید دلت ز غم بشود بی خیال من
اما بدان که در دل تو جنگ می‌شود
این درد ها ز گنبد دل شکل می گرفت
دردی درون کودک تو ونگ می‌شود
حالا که فرصت است به یکبارگی بتاب
هرچند روی مرقد من سنگ می‌شود
Comments are closed.