وب سایت خبر گزاری عقاب نیوز | Oqab News
عقاب نیوز، خبرگزاری عقاب | Oqab News

سیاستگران سنتی باید عصری سیاست کنند

آشفتگی‌های سیاسی، فرصت‌های بسیاری را از این سرزمین سلب کرده است. سیاستمداران افغانستان، می‌بایست ملتفت باشند که آشفتگی‌های سیاسی شان، هزینه‌های بسیاری را بر مردم افغانستان تحمیل کرده است. درست است که سی سال جنگ و خشونت وضعیتی را در این سرزمین پدید آورده است که خشونت، تنها راه آسان برای کسب امتیازهای سیاسی شناخته شده است؛ ولی در طول سالیان پسین نسلی پدید آمده است که با نسل گذشته کمی متفاوت می اندیشند و به این شیوه‌ی از سیاست، دید مثبت ندارند. کسب امتیاز سیاسی از طریق فعال ساختن تعلقات قومی و منطقه‌ی ساختن مسایل سیاسی، به سود آینده‌ی این سرزمین نیست و سیاستمداران افغانستان می‌بایست متوجه باشند که این مسیری را که در پیش گرفته اند، پایانی خوش ندارند.
تنوع قومی و حس مسئولیت در برابر سرنوشت محلی، محل اشکال نیست که خوب هم هست ولی سوء استفاده سیاسی و سلب فرصت از دیگران از طریق انحصار فرصت‌های ملی و فراگیر، کار زشت و نکوهیده است.  به این سبب که نتیجه‌ی چنین سیاستی، سرانجام به گسترش انحصار و حذف غیر از خود منجر می‌شود. زیرا انحصار پیوسته از تکثر درگریز و از وجود غیر از خود، پیوسته در هراس است.
تبعیض و هراس، دو زهر کشنده‌ی بوده اند که همواره از جانب قدرت‌های مستبد، بر پیکر جامعه افغانستان تزریق شده اند. آسیب‌های تعبیض و هراس، بنیاد انسجام اجتماعی را در افغانستان به مرز نابودی رسانیده است. تبعیض‌های سیستماتیک و تاریخی، گروه‌های مختلف اجتماعی را در افغانستان کاملا از همدیگر دور و بیگانه کرده است. قدرت‌های مستبد تاریخی، اقوام افغانستان را به نسبت‌های مختلف تقسیم و برعلیه همدیگر استفاده کرده اند. حکام مستبد زمان، پیوسته از مردم برعلیه مردم بهره برده اند و اختلافات قومی را آنچنان برجسته ساختند که «هراس از همدیگر را» در افغانستان یک ترس فراگیر و میراثی ساخته اند. دیوار ترس و هراس، سال های مدید در افغانستان سایه سنگین گسترانیده است و نسل‌های زیادی از این سرزمین در یک روابط موهوم به سربرده اند. حاکمیت پسا طالبان در افغانستان، بر تحکیم ساختار‌های ملت سازی در افغانستان ناکام مانده است. هرچند که قانون اساسی بر شکل گیری ساختارملی در افغانستان زمینه های قانونی را فراهم ساخت ولی انگیزه های شدید قومی و سمتی مسلط بر سیاستمداران افغانستان، جلو هرگونه پیشرفت در استحکام سازه‌های ملی را در این کشور سلب کرد. سازه‌های ملی در سالیان اخیر به شدت دچار فرسایش شده و جهت گیری‌های قومی سیاستمداران، بیش از حد شاخ و برگ گرفته اند. حکومت وحدت ملی علیرغم تلاش‌های جدی برای سیستم سازی ملی در افغانستان، در تقویت انسجام اجتماعی و سیاسی دست آورد قابل ستایش نداشته است. قومی گرایی و محلی گرایی، کانون‌های گریز از مرکز را به شدت فعال ساخته است. همین امر زمینه‌ی این وضعیت را فراهم ساخته است که مردم در برخی از ولایات کشور به فرمانروایان محلی بیشتر اعتماد می کنند تا اینکه به دولت مرکزی بعنوان کانون ملی اعتماد داشته باشند. حکومت وحدت ملی باید متوجه شده باشد که گسست های قومی در افغانستان به شدت گسترش یافته و هر حرکت سیاسی هم اکنون از انگیزه های قومی تغذیه می کنند و از احساسات اتنیکی مایه می‌گیرند. حکومت افغانستان نیز برخی سیاست‌های را مرتکب شد که این برداشت را بیشتر تقویه می‌کند. به همین خاطر است که نمی‌تواند جلو حرکت ها و خیزش‌های با درونمایۀ قومی را به راحتی مهار کند. واقعیت اینست که حس سرخوردگی در میان اقوام، در طول تاریخ معاصر افغانستان همیشه وجود داشته است. قدرت حاکم در طول تاریخ  معاصر از هژمونی یک قوم واحد نهایت سوء استفاده کرده و از انگیزه های برتری خواهی قومی به نفع استحکام قدرت سیاسی اش سود برده اند.  حتی حکومت های پساطالبان نیز نتوانستند خودش را از این امر رهایی ببخشند. حرکت‌های قوم سالارانه و انگیزه‌های تباری در لایه های حکومت همیشه اعمال شده و هیچ جای انکار نیست. هم اکنون برخی فرمانروایان محلی به راحتی می تواند برخی حرکت های اصلاحی حکومت را در مسیر سیستم سازی واحد حکومتی، به انحصار قومی تفسیر کنند. اما هم حکومت و هم سیاستگران سنتی باید سرانجام به این نتیجه برسند که وقت آن رسیده است که دیگر از انگیزه های قومی و تباری فاصله بگیرند و به دیگر ابزار های مشروع سیاسی در دنیای معاصر متوسل شوند و عصری سیاست کنند. واقعیت اینست که ادامه منازعات قومی و قومی شدن سیاست، هم زمینه رشد و ماندگاری حکومت  را نابود می سازد و هم آینده نسل جدید کشور را به تباهی می‌کشاند.  تاهم اکنون، منازعات قومی در افغانستان، هزینه‌های زیادی را بر زندگی این مردم تحمیل کرده‌است و کینه های زیادی را درضمیر انسان ها کاشته است. اگر انگیزه‌های کشتن‌ها را در افغانستان تفکیک کنیم، بسیاری از مردمان این سرزمین، به جرم هویت قومی‌اش جان‌های شیرین شان را از دست داده اند. تبارگرایان تاریخ، سپهر تاریخ را نهایت تاریک به یاد گار گذاشته، آن چنان که روابط اکنون نیز تیره و اندوهگین به نظر می‌آید و ترک های به جا مانده، هنوز هم وحشت می آفریند.
ریشه تبعیض و هراس از عهد عبدالرحمن خان تاکنون نیرومند مانده و تلاش‌های صورت گرفته، هرگز به این دو اهریمن تاریخ فایق نیامده است. هرچند که بسیاری از منازعات گذشته با جلوه های مذهبی و سیاسی ظهور یافتند ولی انگیزه‌ها، پیوسته قومی و تباری بوده است. مسئولیت نخبگان سیاسی و اجتماعی امروز اینست که این تجربه مشترک را وسعت بدهند و به مرز مطلوب برساند. این زمینه فراهم شده نسبی را می بایست توسعه داد و از آن بهره‌های مناسب برد.  با شکستن این تجربه و‌توافق مشترک در قانون اساسی، سپهر سیاست در افغانستان دوباره در هم فروخواهد ریخت. تجربه ثابت ساخته است که مردم افغانستان در خرابی مستعد و در آبادانی ضعیف اند. پس بنا براین، عاقلانه اینست که به همانجا که رسیده ایم، گام های بعدی را شایسته برداریم.
بدین رویکرد، نخبگان اجتماعی باید تلاش کنند که قدرت سیاسی و سیاستگران سنتی را وادار نمایند تا برای آباد ساختن سازه‌های قدرت و اقتدارشان، دیگر ازانگیزه‌های تباری مایه نگذارند و از اعتماد و ساده دلی‌های مردم سوء استفاده نکنند.  دولت‌ها نیز باید این اندازه به دانش سیاسی و جامعه سیاسی باور داشته باشد که در صورت عدم موفقیت در تحکیم انسجام اجتماعی میان تمام شهروندان افغانستان، در دنیای امروز و فضای نیمه دموکراتیک افغانستان، پایه‌های قدرت به راحتی متزلزل خواهد شد. به راستی‌که زمانی آن گذشته است که تنها با شماری از اقوام و قبایل، بتوان پایه‌های قدرت را مستحکم و استوار نگهداشت. زمانه تغییر یافته است و سیاستگران اگر نتوانند عصری سیاست کنند این کشور دوباره در گردش تاریخ، به تاریکی فروخواهد رفت.
سیدآصف حسینی

MOney-Dollar

Comments are closed.