تمدنپروری و تمدنستیزی؛ دو برآیند تاریخ گذشته و معاصر ما (نقد تاریخی هویتستیزی در توزیع شناسنامههای برقی)
مقدمه: کشور ما تاریخ کهن و تمدن باستانی دارد که در درازنای زمان جزر و مدّهایی را دیده و فراز و فرودهایی را تجربه کرده است. تاریخ گواه آن است که با ظهور اسلام، مردم سرزمین ما هنگامی که این آیین بزرگ را پذیرفتند، نه تنها با فرهنگ و تمدن اسلامی و عربی، برخورد ستیزمندانه نداشتند، بلکه در استحکام پایههای آن کوشیدند و در میراثهای آن، سرمایههای بزرگی را افزودند و خود از پاسداران تمدن اسلامی شدند. تمدن و فرهنگ و زبان سرزمین ما از هنگام ظهور اسلام تا کنون، مراحلی را پیموده که نیاز به بحثی درازدامن است. در این نوشته به شکل گذرا و کوتاه به این مراحل اشاره میشود.
تمدنپروری زمامداران در گذشتۀ دور کشور : تمدن خراسان بزرگ، بعد از اسلام بسی بزرگ و سترگ است. سهمگیری استعدادهای برازندۀ این سرزمین، در شکوفایی تمدن آن سامان، بسی ارزشمند بود و جهان را در مینوردید. بعد از آمدن اسلام به خراسان، خانوادههایی از تبار خراسان مرکزی، چون طاهریان هرات(ابن ندیم، 1417: 148)، صفاریان سیستان، غوریان یا جهانداران غور که بومی همین منطقه بودند، سالها با حاکمیت درخشانی توانستند علم و دانش و ادب را ساماندهی کنند و تمدن بزرگی را در لباس زبان فارسی پیریزی نمایند.
نمونههای این تمدن عظیم خراسان را در آثار بزرگانی چون: ابراهیم بن طهمان باشانی هروی، ابوعبید قاسم بن سلام هروی، محمد بن وصیف سگزی، رودکی بلخی، شهید بلخی و دیگران میتوان مشاهده کرد. تعدادی از امیران این دورهها خود شان در تمدن خراسان اسلامی نیز سهم برازنده داشتند؛ چنانچه از خاندان طاهریان هرات، از شخصیتهایی چون عبد الله بن طاهر، عبید الله بن عبد الله بن طاهر، طلحه بن عبید الله یا حکیم آل طاهر(خطیب بغدادی، 1422: 3، 421) میتوان نام برد که صاحب آثار و تألیفاتی بودند.
بعد از این خانواده ها، غزنویان ترکتبار، سلجوقیان ترکتبار، خوارزمشاهیان بزرگ، آل کرت و تیموریان ترکتبار با حاکمیت در خراسان، هیچگاهی تمدنستیزی نکردند؛ بلکه از تمدن خراسان بزرگ استفادهها بردند و آن را بیشتر شکوفا ساختند. نمونۀ تمدن این دورۀ خراسان را در آثار ابن سینای بلخی، شیخ الاسلام خواجه عبد الله انصاری، حکیم سنایی غزنوی، علی بن عثمان هجویری غزنوی، امام فخرالدین رازی، مولانا جلال الدین بلخی، مولانا عبد الرحمن جامی و دیگران میتوان مشاهده کرد. همان گونه که در رشد و شکوفایی علوم اسلامی چون فقه و حدیث و سایر علوم نیز از شخصیتهای بزرگی چون: امام بخاری، امام مسلم نیشاپوری، امام دارمی، امام ابو داود سجستانی، امام نسائی و دیگران باید یادآوری نمود.
تاریخ خراسان در این دورهها، بیانگر تمدنپروری همه این خاندانها و دولتمردان سیاسی است که با جان و دل در صدد پرورش تمدن این سرزمین بودند که با زبان فارسی و عربی آیینهداری میشد. زمامداران ترکتباری که از آنان نام گرفته شد، در صدد پرورش و رشد تمدن و فرهنگ خراسان بودند؛ چنانچه صدها دانشمند و شاعر و نویسنده و هنرمند را در دربارها شان جای دادند و به پرورش شان همت گماشتند، که نتیجۀ این دانش دوستی و تمدنپروری آنان، هزاران کتاب و تألیفی است که در زمینههای گوناگون از آن مردان بزرگ به جا مانده و کتابخانههای مراکز علمی جهان را غنامند ساخته است.
با سقوط تیموریان و تسلُّط کوتاه صفویه بر بخشی از خراسان، تمدن و فرهنگ درخشان خراسان اسلامی، ضربههای سخت، اما زودگذری را دید که باعث پناهندگی دانشمندان و ادیبان به سرزمین هند شد و توانستند این مردان بزرگ، سهم ارزندهیی را در شکوفایی تمدن هند و ادبیات فارسی در دورۀ بابریان ترکتبار داشته باشند.
گذشتۀ معاصر و آغاز تمدنستیزی:
با سقوط صفویه و همچنان از بین رفتن نادر افشار، هنگامی که ابدالیان در خراسان آن روزگار به قدرت رسیدند، احمدشاه ابدالی و فرزندان و نواسههایش لا اقل اگر تمدن ما را کماحقه شکوفا نساختند، با آن در ستیز هم نبودند؛ حتی گفته میتوان که هم به زبان فارسی شعر سرودند و همه با آن در دربار شان کتاب نوشته شد؛ چنانچه تاریخ احمدشاهی در دورۀ ابدالیان نمونۀ بارز آن است. با پدیدآمدن نابسامانیهای ممتدی که میان شهزادگان کمدانش آن روزگار ادامه داشت، باز هم همه آنان با فرهنگ و تمدن و زبان و ادبیات خراسان زمین، برخورد متعادل و غیرستیزمندانه داشتند و این زبان و فرهنگ و تمدن را دوست داشتند؛ هرچند رگههایی از برتریجویی تباری از نگاه سیاسی و اقتصادی در زمامداری آن دورهها مشاهده میشد.
از مطالعۀ تاریخ، به گونۀ غیرمستقیم، دانسته میشود که تغییر نام «خراسان اسلامی» به «افغانستان» در نتیجۀ همین برتریجویی تباری و تعامل با استعمار پیر (انگلیس)، به اثر امضای پیمانهای استراتیژیک با آن قدرت استکباری، به وجود آمد؛ طوری که افغانستان محل اصلی اقوام پشتون (حواشی و نواحی کوه سلیمان در پاکستان امروز) به هند بریتانوی واگذار شد و خراسان اسلامی با آن تمدن بزرگ، در معاهدات وطنفروشانه، «دولت افاغنه» یا «افغانستان» نامیده شد. با وجود چنین واقعیتی، به نظر میرسد، این کار بیشتر جنبۀ سیاسی و انحصارگرایی در قدرت داشته تا تمدنستیزی و ضدیت با فرهنگ و زبان؛ چه معلوم میشود که زمامداران آن روزگار، در صدد تخریب زبان و فرهنگ مردم نبودند؛ چنانچه اطلاق نام «افغانستان» که ساختار فارسی است بیانگر چنین امری است.
بدین ترتیب که گفته آمد، تا پیش از دورۀ زمامداری امان الله خان، با زبان فارسی و تمدن خراسان زمین، تضاد و ستیزی، به شکل برهنه و آشکار وجود نداشت و زبان فارسی به عنوان یگانه زبان این سامان و به حیث یگانه زبان دربار، رسمیت داشت. با روی کار آمدن امان الله خان، دشمنی با تمدن خراسان بزرگ و ستیز با زبان فارسی، توسط محمود طرزی به شکل بسیار مرموز و با ملایمت و نرمش، آغاز یافت که نمونههای آن را در نوشتههای خود طرزی در نشریۀ سراج الاخبار، میتوان دریافت.
بعد از تحوّلات سیاسی و روی کار آمدن محمد نادر و محمد ظاهر، این تمدنستیزی گاهی با نوساناتی به اشکال متفاوت ادامه مییافت. از آنجمله رسمیت یافتن زبان پشتو در پهلوی رسمیت هزارسالۀ زبان فارسی، جبری ساختن یادگیری زبان پشتو بر کارمندان دولتی، تغییر نام زبان «فارسی» به «دری» در کتب درسی مکاتب و اسناد رسمی، تغییر نامهای تاریخی سرزمین ما، جزئی از این تمدنستیزی و ضدیت با زبان و فرهنگ بود. به اثر همین تمدنستیزی بود که نامهای گرهخورده با تمدن و فرهنگ و زبان فارسی، قصدًا تغییر داده شد؛ چنانچه در ولایت هرات، «اسفزار» به «شیندند»، «قره تپه» به تورغندی»، «شاهپهلوان» به «پشتون زرغون» تغییر نام داده شد و از این قبیل تغییر نامها در مواضع دیگر نیز مشاهده میشود. به همین گونه تغییر رتبههای نظامی در کشور از قبیل «سپه سالار»، «نایب سالار»، «سپهدار»، «جبههدار» و امثال اینان از زبان فارسی به زبان پشتو به شکل تحمیلی، چنین اهداف فرهنگ ستیزی را دنبال میکرده است.
تمدنستیزی معاصر امروز:
تمدنستیزی و دشمنی با هویتهای تمدنی، فرهنگی، ادبی و زبانی و حتی دینی مردم سرزمین ما در دورۀ معاصر حاضر، شدت گرفته است. این امر از آنجا سرچشمه میگیرد که تعدادی از زمامداران کنونی ما در پانزده سال گذشته، دو ویژگی نامبارک داشتند و دارند که باعث شده برخلاف زمامداران قدیم، به چنین تمدنستیزی و تضاد با فرهنگ و زبان و ادب ما اقدام نابخردانه نمایند. این دو ویژگی یکی غرق بودن در جاهلیت قومپرستی و تبارگرایی است و دوم خودباختگی و فرورفتگی در فرهنگ غرب و خواستههای قدرتهای استعماری.
تمدنستیزی سکولارمشربانه:
تمدن و فرهنگ سرزمین ما روح اسلامی و الهی دارد و اساس این همه خوبیها در این تمدن و فرهنگ، از جای گرفتن مفاهیم دینی و اسلامی در آن شکل گرفته است. عدهیی از زمامداران خودفروختۀ کشور ما که به اثر زور باداران شان بر مسند قدرت تکیه زدند، بر آناند تا تمدن ما را که از مفاهیم اسلامی ارزش یافته است، به سمت و سوی سکولارزم و دین ستیزی بکشانند و از این مفاهیم ارزنده تهی و تجرید نمایند. این زمامداران، یک عده افراد دگراندیش و دنیاپرست را با تقدیم مبالغ مادی و تقرر در وظایف درآمدآور، استخدام میکنند تا در رسانهها و صفحات اجتماعی، مطالب ضد دین را پخش و نشر نمایند و در ذهن و ضمیر مردم بهخصوص جوانان و نوجوانان، نسبت به عقاید و اندیشههای اسلامی، شک و تردید ایجاد نمایند. ترویج فساد و فحشا در رسانهها به بهانۀ آزادی و دموکراسی، طرح نظریات کفرآمیز سکولاری در رسانهها به بهانۀ آزادی بیان، نامیدن جهاد و مجاهدان به القاب ناپسند، همه از اعمالیاند که توسط نوکران استخدام شده استکبار، انجام میشوند، تا مفاهیم دینی و تمدن معنویتمحور ما را از ساحۀ زندگی دور سازند و فضای حیات مردم را به نهادینهشدن فرهنگ غرب مهیا گردانند.
زبانستیزی فاشیسممدارانه:
ستیز و خلافورزی با کاربرد واژههای زبان فارسی، مثل دانشگاه و دانشکده، جلوگیری از نصب لوحههای دانشگاه به خاطر کاربرد این واژه، و نیز ضدیت با کاربرد رتبههای علمی در قانون تحصیلات عالی و اجتناب از واژگان فارسی در لوایح و مقررات، نمونۀ چنین تمدن گریزی و فرهنگ ستیزی است. روش دوگانه و متفاوت مجلس نمایندگان و ریاست دولت، با تصویب قانون اکادمی علوم کشور و عدم تصویب قانون تحصیلات عالی، یکی دیگر از برخوردهای فاشیستی است که از طرف سرکردگان نظام کنونی در 15 سال گذشته انجام شده است.
تبیین مدعای ما آنکه در حوزۀ اکادمیک کشور ما، دو قانون وجود دارد؛ یکی قانون تحصیلات عالی و دیگری قانون اکادمی علوم. از سالهای قبل، در قانون تحصیلات عالی کشور ما، رتبههای علمی به زبان پشتو نوشته شده بود اما در قانون اکادمی علوم، رتبههای علمی به زبان فارسی نوشته شده بود. طرح قانون جدید در هردو نهاد، وزارت تحصیلات عالی و اکادمی علوم، طوری انجام شده بود که رتبههای علمی و سایر اصطلاحات به هردو زبان مسجّل شود.
برخورد با این موضوع کاملا دوگانه و تمدنستیزانه شد؛ طوری که ضرب المثل یک بام و دو هوا در این باره مصداق یافت؛ یعنی هنگامی که قانون اکادمی علوم، بدین طریق به شورای ملی و ریاست دولت، پیشنهاد شد که باید رتبهها به زبان پشتو نیز در پهلوی زبان فارسی، مسجّل شود، فورًا پذیرفته شد و تصویب و توشیح گردید. اما زمانی که قانون تحصیلات عالی به این طریق پیشنهاد شد که در پهلوی زبان پشتو به زبان فارسی نیز مسجل شود، پذیرفته نشد و تصویب و توشیح نگردید. بلکه قانونی را رئیس دولت، به شکل خودسرانه توشیح کرد و جلوِ تسجیل متوازن واژههای فارسی در قانون را گرفت و آن را به زور بر جامعۀ اکادمیک تحمیل نمود.
ورود واژگان دخیل در همه زبانها از جمله زبان فارسی، امری عادی و غیرقابل اجتناب است. ما وقتی صدها واژۀ عربی و ترکی را در زبان فارسی پذیرفتیم، پذیرش چند واژه از زبان پشتو هم برای ما هیچ مشکلی ندارد؛ اما این امر باید توسط اهل زبان و به رضای شان صورت گیرد؛ نه که از جانب کسی یا گروهی عقدهمندانه بر اهل زبان، تحمیل شود. تحمیل واژگان پشتو بر زبان فارسی از جانب زورمندان سیاسی و تعیین تکلیف بر فارسی زبانان در کاربرد واژگان اصیل فارسی یکی دیگر از گونههای زبان ستیزی است که انجام شده است.
جالب و جاهلانه این است که این کار از جانب دو گروه به اساس تعصّبات زبانی و تباری صورت میگیرد که مایۀ تعجب است. یک گروه، کسانیاند که زبان مادری شان فارسی نیست و حتی فارسی را درست یاد ندارند؛ اما با بیشرمی تمام، از طریق رسانهها، برای ادبیات و زبان فارسی تعیین تکلیف میکنند. گروه دیگر کسانیاند که به مقصد جاهلانۀ تبارپرستی، وقتی خود را به فلان قوم منسوب میکنند، هرچند زبان پشتو را یاد ندارند، اما میکوشند جلو رشد تمدن و ادب فارسی را بگیرند و با واژههای دانشگاه و امثال آن در ستیز میشوند. نمونههای این دو گروه در رسانهها و عملکردهای سیاسی عدهیی معلوما الحال، کاملا مشهود است.
تبارگرایی جاهلیتمحور:
جاهلیت قومپرستی و تبارگرایی جاهلی در عملکرد برخی زمامداران طوری آشکار است که هیچ کس از آن نمیتواند انکار ورزد. گاهی ضعیفترین اشخاص از نگاه علمی و مسلکی به اثر داشتن رابطۀ قومی و تباری در بالاترین وظایف مسلکی، علمی و اکادمیک توظیف شدهاند. حتی بلندترین شخصیتهای علمی و مسلکی با تجارب کافی و زیاد، به دلیل نداشتن رابطۀ تباری با مراجع قدرت، از وظیفه سبکدوش شدند و به جای آنان، شخصیتهای ضعیف در تجربه و ناتوان در دانش مسلکی و اکادمیک مقرر شدهاند؛ چنانچه این امر در تعدادی از وزارتخانهها و مراکز علمی و دانشگاهها به شکل علنی و غیرقابل انکار مشهود است.
لازم به تذکر است که خودکامگی مراجع نخستین تصمیمگیری، یکی از دیگر از علتهای جابهجایی افراد ضعیف به وظایف خطیر است؛ یعنی افراد ضعیف النفسی را به وظایف عمده و کلان میگمارند تا به عوض قانون و وجدان خویش، مطیع سرسپردۀ آنان باشند و نیز هر روز که بخواهند، عزل و نصب شان مایۀ نگرانی نباشد. عزل و نصب مکرر وزیران برخی وزارتخانهها و نیز مراکز علمی و دانشگاهها، نمونۀ چنین عملکردی است که در طول سالهای نزدیک انجام شده است.
همین اکنون در همه نهادهای دولتی و حتی مراکز علمی، این تبارگرایی از نوع جاهلی آن دامن زده میشود و همگان تبعیضها را در نحوۀ استخدام و نوع برخورد در تقرر افراد، احساس میکنند. بیرق تمامیت خواهی و حذف دیگران به خاطر عدم شرکت در تبار و نژاد مشخص، بلند است و با وقاحت تمام بیداد میکند.
بیداد نژادگرایی و تبارپرستی جاهلی به حدی است که عدهیی حتی در نهادهای اکادمیک، به علم و دانش و تخصص و مسلکی بودن، بسا اوقات ارزشی قایل نمیشوند و فقط به تبار و نژاد خویش میاندیشند و این امر معمولا به تلف کردن حق کسانی میانجامد که از تبار دیگریاند و یا مربوط به نژاد دیگری پیوند دارند.
برهنهترین تبارگرایی جاهلی:
برهنهترین صورت این تبارگرایی و قومپرستی جاهلی، با سلب هویت مردم از طریق توزیع شناسنامههای برقی قابل مشاهده است که از جانب زمامداران تبارگرا به راه انداخته شده است. تبارگرایان قوم پرست، اگر در گذشتۀ حیات خود، دارای تمدن و فرهنگ معنویت محور میبودند و جز خشونت و خودبرتر بینی، در تاریخ خود چیزی از خوبیها و شایستگیها را مشاهده میکردند در صدد تخریب هویت تبارهای با مدنیت نمیشدند و تمدنستیزی را در پیش نمیگرفتند.
همه مردم خبر دارند و بر هیچ کس پوشیده نیست که قانون ثبت و توزیع شناسنامههای برقی، توسط مجلس نمایندگان تصویب شد و توسط رئیس دولت توشیح گردید، اما اکنون با یک ترفند تبارگرایانه و نژادپرستانه، قانون تصویبشده و توشیح شده، نادیده گرفته میشود و با یک فرمان جعلی و خلاف قانون، به شکل دیگری در شناسنامهها، هویت جعلی برای مردم ثبت میگردد. انجام این عمل قومپرستانه و نژادگرایی آشکار از چند نگاه قابل نقد است:
– ثبت هویت جعلی برای مردم مسلمان کشور ما، از جانبی خلاف قانونی است که قبلا تصویب شده و توشیح گردیده است که هیچ قانونیتی ندارد تا در آینده در این سرزمین از اعتباری برخوردار باشد.
– ثبت واژۀ «افغان» در شناسنامههای همه مردم کشور ما، تغییر هویت تباری و نژادی مردم را مستلزم است؛ چه واژۀ «افغان» مصداق مشخص دارد که فقط بر قوم محترم «پشتون» مصداق مییابد و بر سایر اقوام مصداق ندارد.
– سلب هویت تباری بیشتر مردم کشور ما که با توزیع تذکرههای الکترونیک، به شیوۀ خاص و با فرمان خلاف قانون تصویب شده، انجام میشود، اتلاف حق مردم است و جاهلیت کهن را در چهرۀ انسانهای فاشیست به نمایش میگذارد!
– سلب هویت اصلی بیشتر مردم کشور و ثبت هویت جعلی برای آنان در شناسنامههای برقی، باعث نفاق ملی در این سرزمین میشود و اختلافات قومی و نژادی را در کشور دامن میزند که مسبب این امر، همه تبارگرایانی اند که در این راه پیش قدم شدهاند.
– تغییر هویت مردم، مستلزم تغییر نسب است و تغییر نسب و انتساب شخصی به غیر آباء و اجدادش، حرام و از اعمال جاهلیت است(زحیلی، 1418: 21، 241) که معادل کفر پنداشته شده است. قرآن کریم تغییر نسب را حرام اعلام داشته و از تغییر نسب، منع کرده فرموده است:
(آنان را به [نام] پدرانشان بخوانید که این نزد خدا عادلانهتر است…). (الاحزاب: 5).
پیامبر اسلام(ص)تغییر نسب و هویت، حتی از جانب خود شخص را باعث محروم شدن وی از بهشت دانسته فرمودند:
«مَنِ ادَّعَى إِلَى غَیْرِ أَبِیهِ، وَهُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ غَیْرُ أَبِیهِ، فَالْجَنَّهُ عَلَیْهِ حَرَامٌ»(بخاری، حدیث: 6766- قشیری، حدیث: 63).
(هرکه خود را به غیر پدرانش نسبت دهد، در حالی که بداند که این نسب پدرش نیست، بهشت بر او حرام است).
همچنان تغییر نسب را نشانۀ کفر دانسته فرمودند:
«لَیْسَ مِنْ رَجُلٍ ادَّعَى لِغَیْرِ أَبِیهِ وَهُوَ یَعْلَمُهُ إِلَّا کَفَرَ…»(قشیری، حدیث: 61).
(هیچ شخصی نیست که نسبی به غیر پدرش را، دانسته ادعا کند، مگر اینکه کافر شده است).
به همین گونه تغییر نسب را باعث لعنت الله و فرشتگان و همه مردم شمرده فرمودند:
«وَمَنِ ادَّعَى إِلَى غَیْرِ أَبِیهِ…، فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ اللهِ وَالْمَلَائِکَهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ، لَا یَقْبَلُ اللهُ مِنْهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ صَرْفًا، وَلَا عَدْلًا»(قشیری، حدیث: 1370).
(هرکه خود را به غیر پدرش نسبت دهد، مورد لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم قرار میگیرد. الله در روز قیامت [در برابر این گناه] از او بدل و عوضی را نمیپذیرد).
نتیجه سخن:
از آنچه در این مقاله گفته آمدیم به نتایجی دست مییابیم که در زیر تذکر داده میشود:
– کشور ما خراسان قدیم و افغانستان امروز، تاریخ درخشان و تمدنی بزرگ دارد که با مفاهیم اسلامی ارزش یافته و در پایهریزی این تمدن، تعدادی از بزرگان این سرزمین، نقش ارزنده داشتهاند.
– بیشتر زمامداران سرزمین ما در طول تاریخ کشور، در گذشتههای دور، فرهنگ پرور و تمدنآفرین بودند و نه تنها که با زبان و ادب و تمدن این سرزمین، ستیزی نداشتند، بلکه در شکوفایی تمدن ما سهم قابل اعتنایی را ایفا کردهاند و از فرهنگ و تمدن مردم این کشور، استفادهها بردند و بدین طریق نام شان بر تارک سرزمین ما میدرخشد.
– در اوایل دورۀ معاصر نیز، تعدادی از زمامداران کشور ما، هرچند ادب پرور و تمدنآفرین نبودند، اما ستیز و مخالفتی نیز با تمدن و زبان و فرهنگ مردم ما نداشتهاند.
– در آخر دورۀ معاصر و به ویژه در شرایط امروز، افراد معلوم الحالی در صدد تخریب تمدن کهن و اسلامی مردم و سرزمین ما هستند. به دلیل آنکه خود در این تمدن خویشتن را شریک نمیدانند؛ چون نسبت به تعصبی که دارند، از نگاه تباری هویت شان را به تمدن سرزمین ما مرتبط نمیدانند.
– تخریب زبان مردم و بیگانگی شان با تمدن دیرپای این حوزه یکی از اهداف عمدۀ تبارگرایان تمدنستیز است که بدین طریق میخواهند ملت ما را با فرهنگ و تمدن شان بیگانه نگه دارند.
– تبارگرایان قوم پرست برآن اند تا با تغییر هویت سایر مردم، خویشتن را اکثریت جلوه دهند و بر سرنوشت مردم به زور و تزویر حاکم باشند؛
– اینان میخواهند، تبعیضها را دامن زنند و از آب گل آلود ماهی بگیرند، یعنی اینکه با ایجاد اختلاف میان اقوام، انگیزۀ قومی ایجاد نمایند و با استفاده از احساسات مردم در انتخابات رأی جمع کنند؛ چون خود شان هویت تمدنی و علمی ندارند.
– نژادپرستان جاهلیت پسند به اساس هدایت باداران استکباری خویش قوم پرستی و نژادپرستی را رواج دهند تا مردم را از دین و آیین شان که اخوت دینی را به همراه دارد دور سازند.
– اقدام به تغییر هویت، خیانت دینی و ملی است که عواقب ناگواری را در پی خواهد داشت. مسؤولیت عواقب این امر، همه به دوش کسانی خواهد بود که مرتکب چنین اشتباه بزرگ میشوند. این کار بدنامی بزرگی را در تاریخ کشور به نام عوامل آن ثبت خواهد کرد و آیندگان، بر عاملان این خیانت برهنه نفرین خواهند فرستاد.
منابع:
. قرآن کریم.
. ابن الندیم، أبو الفرج محمد بن إسحاق. (1417 هـ – 1997 م) .الفهرست. تحقیق إبراهیم رمضان، چاپ دوم، بیروت – لبنان: دار المعرفه.
. بخاری الجعفی، أبو عبدالله محمد بن إسماعیل. صحیح البخاری. المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر. چاپ اول، الناشر: دار طوق النجاه (مصوره عن السلطانیه بإضافه ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی).
. خطیب البغدادی، أبو بکر أحمد بن علی بن ثابت بن أحمد بن مهدی (1422ﻫ – 2002 م) .تاریخ بغداد. تحقیق: دکتور بشار عواد معروف، چاپ اول، 16جزء، بیروت: دار الغرب الإسلامی.
. زحیلی، وهبه بن مصطفى. (1418ﻫ.ق.) .التفسیر المنیر فی العقیده والشریعه والمنهج. چاپ دوم، دمشق: دار الفکر المعاصر.
قشیری النیسابوری، أبو الحسن مسلم بن الحجاج. (بی تا) .صحیح مسلم. تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، پنج جلد، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
قسمت دوم و پایانی
نویسنده: فضل الرحمن فقیهی استاد دانشگاه هرات
Comments are closed.