وب سایت خبر گزاری عقاب نیوز | Oqab News
عقاب نیوز، خبرگزاری عقاب | Oqab News

نگاهی به مجموعه شعری(یک تکه عشق)/ رجب رضوان

یک تکه عشق؛ دومین مجموعه ‌ی شعری حسین اصیل قهرمان، در برگیرنده‌ ی۹۰ شعر، در تنپوشه ی رباعی و دوبیتی میباشد .
قهرمان، یک تن از شاعران با احساس دنیای رباعی و دوبیتی در حوزه ی ادبیات بلخ و جغرافیای زبان پارسی است؛ که رسالت گر معجز را در شعر معاصر دارد. او در جریان آفرینش، امتیاز ویژه ی خود را از جهات مختلف هویدا می سازد. از همین رو خواستم چشم انداز سطحیی در ساختار فورمی و ذهنی این مجموعه داشته باشم.
بومی گرایی: یکی از شاخصه های درخش این مجموعه، کار آمد واژه های بومی و گاهی هم متأثر از شمّ اقلیمی است. قهرمان از واژه های بومی دارای دیکسیونر اعظمی است؛ با لهجه های خاص شفاهی نفس می کشد و با آنها زنده گی می کند. او با این شگرد، پل ارتباطش را با اقشار گونه گون مردم مستحکم ساخته و در ساخت تیپ های متنوع، نبض شاعرانه گی بخشیده و جوهر شعریت را بیشتر تجلی داده است.
ازجمله: از دست تو من روز ندارم به خدا
یک درد سر )ناق(برایم شده ای (شماره ۳۱)
تفاهم کرده از بس با خرافات
نبرده بویی از «فرهنگ‌ و مرهنگ» (شماره ۶۲)
برای پیشرفت «مام» میهن
شعار کم، عمل بسیار کار است (شماره ۶۷)
اگر قلب ترا من «در» ندادم
برایم زنده گی کردن حرام است (شماره ۸۵)
همه چیزم «گد و ود» شد خدایا (شماره ۸۶)
به رویت «نه» کشیدم بعد امروز
مرا بسیار دست کم گرفتی (شماره ۸۹)
ضرب المثل ها: این پدیده نیز یکی از جالب توجه ترین مشخصه در این مجموعه است که در بستر بیشترین مصارع، پا گشوده است. قهرمان، به کاربرد و جابخشی ضرب المثل ها مهارت خاص دارد و با تلفیق این سجیه با عواطف فردی، حلاوت و عصاره بیت ها را دوچندان ساخته است. این عمل در مدرنیسم بیشتر از مکاتب دیگر کاربرد داشته و نقش اساسی را دارد؛ به ویژه در تنپوشه ی رباعی؛ در این مجموعه نیز شاعرش صیاد متبحر این عمل بوده و استه تیک بیت ها را چاشنی دیگری افزوده است:
گفتم که برای من کمی وقت بده
دیوانه به کار دل خود هُشیار است (شماره ۱۶)
هر گز نشود ناخن از انگشت جدا
من مطمینم دوباره بر می گردد (شماره ۳۲)
شف شف تو چه می کنی بگو شفتالو
وقتی که دلت برای من گرم شده است (شماره ۳۶)
دستم که نمی رسده یقینن ترش است
وقتی که دلم هوای آلو دارد (شماره ۵۰)
موسیقی: رباعی در ذات خود یکی از آهنگین ترین قالب در شعر پارسی که ناشی از فروعات بحر هزج است. این وزن، صدها رودکی دیگری را مجذوب خود ساخته و می سازد. در این مجموعه نیز رباعی ها انواع موسیقی را به خودارد؛ از جمله «موسیقی درونی»؛ برخواسته از جاده ی تند و اصطکاک آور واژه ها و تک صدا ها و لرزش هجا هایی است که با ریتمیک ها آرام تر مهضوم شده؛ سریعا در ذهن ارتباط می آفریند. این پدیده از مدرکات ملموس تر و مزیت زا این مجموعه است. چند نمونه زیز انواع جناس، نغمه ی حروف و دگر آرایه های موسیقی زا را بنگرید:
از دور و برم دور بکن رنگت را (شماره ۲)
هرچند که خنده نمک زنده گی است
لبخند تو اما چقدر شیرین است (شماره ۳)
با زهر هلاهل همه تزریق شدیم (شماره ۱۰)
دیوانه به کار دل خود هُشیار است (شماره ۱۶)
در بین دو سنگ آسیاب آرد شدیم (شماره ۱۸)
ای تحفه ی خاص آسمانی، مادر
معنای تمام زنده گانی، مادر (شماره ۲۸)
زولانه و زنجیر به پایم شده ای (شماره ۳۱)
دارنده ی یک گوهر ارزنده شوم (شماره ۳۸)
تو بودی زنده گی رنگ دگر داشت (شماره ۷۷)
عشق: عشق نیز از موضوعات کلی در این مجموعه در چشم نمایان می شود و در تمام فقره ها مستقیم و غیر مستقیم هدف قرار گرفته است. منزلت عشق در این مجموعه، در مسیر عادی روان است یعنی نه آنقدر فروتن و نه آنقدر آسمان خراش. قهرمان در فراز و نشیب، عشق زمینی را می پیماید که بیشتر صبغه ی انسانی و طبیعی داشته و معمولا در جوِّ مکتب رومانتیسم بر می خورد. معشوقه نیز گاهی در اوج جا می گیرد و گاه در پستی؛ و بعضن جامه ی نفرت را بخود می پوشد. از همین شمار انکار، وصل، نفرت، هجر و… را نقش داشته و گاهی از اتمسفیر بالا می نگرد و به الهیات می پردازد.
چند رباعی را به طور مثال بر گزیدم:
با عشق تو امنیت من تأمین است
خوش بودن تو به درد من تسکین است
هرچند که خنده نمک زنده گی است
لبخند تو اما چقدر شیرین است (3)
عشق است که بی نهایتی ها دارد
زیبایی دنیا خودش را دارد
عاشق که شدی به چشم دل می بینی
دو جسم، که یک روح در آن جا دارد (11)
من دست ترا از همه کس می گیرم
آغوش ترا به خود قفس می گیرم
خوشبخت ترین مرد جهان استم که
تنها به هوای تو نفس می گیرم (14)
بگذار که باعشق تو سر زنده شوم
دارنده یک گوهر ارزنده شوم
در بند تو بودن دل من می خواهد
گر یک صد و یکبارِ دگر زنده شوم (38)
من هر چه که دارم بتو پر داخته ام
با برد خودم باز بتو باخته ام
والله اگر به فکرِ چیزی باشم
چون با تو جهان دیگری ساخته ام (53)
خودرا برهانید کمی از غم ها
لعنت بفرستید، به این ماتم ها
دنیای بزرگ عشق خیل زیباست
عاشق شده و کیف کنید آدم ها (1)
پیوند صورت و شی:
از ویژه گی های دیگر این مجموعه، استحکامیتِ پیوند عمودی و پیوند مو به موی شکل با ذهن؛ یعنی ائتلاف میان صورت و شی است.
شاعر در این زمینه از توانایی معجز برخوردار است که ایماژ ها را مستقیما با رویداد ها تصادف می دهد و با ملاک ها منحل می کند به گونه ی که گویا لایتجزی باشد.
در این سه رباعی: درگیر کسی همه دقایق باشی
بی او همه شب گرفته و دق باشی
او هیچ ازین مسئله بویی نبرد
او هیچ نفهمد که تو عاشق باشی (6)
وقتی که نباشی چقدر دلگیرم
از خاطر تو بالآخره می میرم
تو شارژرِ دوام عمرم هستی
با دیدن چشمان تو، جان می گیرم! (9)
برای با تو بودن در تلاشم
دلیل حق و ناحق می تراشم
چه حس و حال خوبی است وقتی
تو باشی با من و من با تو باشم
من شاعر درد های مردم هستم:
قهرمان، شاعریست برخواسته از میان مردم. او با دید هنر برای خدمت، نه «هنر برای هنر» می نگرد. در این مجموعه نیز بیشترین شعر ها را اجتماعی احتوا می کند؛ که بیانگر نابسامانی های فراگیر، کشتار مردمان بی گناه ، نابسامانی های واپسین کشور و غیره است.
او درد روزگارش را در پالایه ی رگهایش می پروراند و مهمومیت مجاوران خودرا حس می کند؛ پرسوناژ واقعی صحنه های تراژیدی شده، نقش مظلومیت ها را بازی می کند و تمام ساحات نوستالژی حومه های کشورش را با پالواسه های فردیت با دید کلیت به قید گزارش می آورد و گاهی در این جریان، مبدل به یک لیبرال جدی می شود و گاهی با اشاعه های اومانیستی شعاع میزند تا حد خواسته ایضاح گر مشکلات گشته ودرد های مستور سینه ها را به مخاطبانش بیان کند.
نمونه: مغموم ترین آدم این جامعه
من شاعر درد های مردم هستم (4)
یک عمر به گیر و دار عادت کردیم
با حالت اضطرار عادت کردیم
ما با ملک الموت تجارت داریم
«وقتی که» به انتحار عادت کردیم (7)
درسایه ی شوم جنگ ها پیر شدیم
در بازی مرگ، بد رقم گیر شدیم
شورای کویته؛ دولت اسلامی
از هر طرفی‌ خلاصه تکفیر شدیم(34)
عمری شده ما تفنگ را می بینیم
جنجالِ نژاد و رنگ را می بینم
انگار جهان به ما نمایش مانده
چِل سال شده که جنگ را می بینیم (43)
همیشه زور اینجا حکم رانده
تعصب هر طرف ریشه دوانده
در این چِل سال جنگ خانمانسوز
کجای این وطن آباد مانده؟
به سیل اشک و غم شستند مارا
به سیل غم بیاغشتند مارا
به نام قوم و سمت و رنگ و مذهب
خلاصه یک رقم کشتند مارا (68)
نحوه زبانی: قهرمان در دایره ی زبان، حاکمیت همه جانبه را دارا بوده و در بیان هر انگیزه با زبان سلیس، فایق می آید. جمله ها با انسجام و با هارمونیک خاص طبیعی و هنری با ژست های بکر و با آرایه های خاص نحوی و صرفی آراسته و پیراسته شده است. او زبده ترین واج ها را در دکور مصرع ها استفاده کرده که شیوه ی سلاست آمیز، مطبوع و بدون اعنات به تن دارد. فاعل و مفعول،گذاره و نهاد و… را در موقعیت های خوبی مدیریت کرده است.
مثال: هربار یکی در پی آزار دل است
دنیا همه مشغول، پیِ کار دل است
عقل تو که قد نمی دهد حق دارد
ثابت شده است عاشقی کار دل است
یک عمر تجارت سر دین؛ یعنی چه؟
آدم کشی از منظر دین؛ یعنی چه؟
ای مفتی جیره خور پاکستانی
آدم کشی از منظر دین؛ یعنی چه؟ (15)
چیزی نشده فقط شمارش دادم
راز دل خود به تو گزارش دادم
وقتی به تو دل سپرده ام؛ یعنی که
حالا به خودم مرگ سپارش دادم (26)
در کل می توان مسیر قهرمان را در خط اعتدال شعر امروز دانست، که از چهارچوب مدرنیسم می نفسد. عاطفه اش با جوهره های اصیل نطق شرقی آب می خورد؛ کمتر متاثر از زایدات حس فرنگی شده و خارج از پوشش جو شعار های تند جلوه های اروتیسم و پورنوگرافی و دور از نا هضمی دغدغه های پوچ پسانو گراها و… است. او در گیر سوژه های قابل هضم و درک گشته خویش و بیانگر واقعیت های عینی در محیط زیست ساحه اش است. اختیار کامل خود را در خلق هر نوع اثر ادبی دارد اما رباعی و دوبیتی در روانش بهتر تنیده است. تنوع یافت های او بیانگر وسعت و غنانمندی پشتوانه فکری و فرهنگی اوست. او در ترسیم تابلو های خود منجر به حول صحنه ها گردیده و تعمق اشیاء را با نگرش جزئیات صراحتمندانه بدون تشکیک ابراز کرده است. و کیس های فاقد الصور که در گردش پرواز ها نا متحرک و نا ملموس است، نبض حقیقی داده و تعمیم بخشیده و راه بر تصاویر عینی و انتزاعی یافته است. در نتیجه نایل به انیمیشن های کامل، نسخه های تنومند، فاقد کسالت گردیده و موفقانه خالق پارچه های مانتیسمی شده است. من کار های قهرمان را در دو مجموعه، خصوصا در «یک تکه عشق» امید بخش میدانم، چشم به راه جانمایه های بیشترش هستم و در تمام عرصه های زنده گی اش موفقیت های مزید را از ایزد منان آرزومندم. نگارنده: 30571750_1118756138266032_7328708391738540032_n

Comments are closed.