نامهی سرگشاده به علمای افغانستان!/ ابو مسلم خراسانی
سلام و درود بر علما و داشمندانِ افغانستانیِ، آنهای که چون ستارههای تابناک بر فرازی قُلهی علم و معرفت میدرخشند، و جهان را از نوری معنوی شان نورانی میکنند، کسانیکه پیامبر بزرگ ما آنهای را وارِثین خود در روی زمین خطاب کرده است.
علما و دانشمندانِ افغانستان!
این نامه را به شما مینویسم، نامهی جوان که دوستتان دارد، و به شما مِهر میورزد. من در میان جنگ متولد شدم، با این عُمرِ کمم سرهای بریدهی زیادی را دیدهام، نعشهای بیجان مسلمانهای زیادی را با چشمهای سرم مشاهده کردم، از شما میپُرسم مسئولیتِ شما در قبال اوضاعِ اسفبارِ مسلمانهای افغانستان و جهان؛ که در هر گُوشه و کناری کشته میشوند چیست؟ حتی ما در مسجدها که امنترین مکانِ ما مسلمانها بود، در امان نیستیم.
علمای عزیز! ما در روزگاری به سر میبریم که برداشتهای از دین و آیینِ الهی به صدها گونه شده است، در چنین روزگاری راهی بدون غل وغشِ را پیدا کردن نهایتِ دشواریست، حتی نظر مُلای مسجدِ ما تا دیدگاه امامِ مسجدِ قریهی دیگر از زمین تا آسمان تفاوت دارد.
از شما میپُرسم چرا اجماعِ ملی نمیکنید؟ و راه درست و صواب را برای این ملت رنجدیده که در حیرانوارهگی و سردرگمی به سر میبرند، نشان دهد.
علمای افغانستان!
گُروههای زیاد، جنبشهای گوناگون و احزابِ مختلف با پسوندِ اسلامی در افغانستان و جهان حضور دارند و هر یک به نفع خود دین را تفسیر و توجیه میکنند، و در این گیر و دار ها تفسیر و تٲویلِ گزاره های دینی را حق بیقید و شرط خود میانگارند. مُوقِف شما عالیجنابها که سنگِ وارثتِ پیغمبر برزگ را بر سینه می کوبید در قبال این گُروهها چیست، چهکسی در این بازارِ پُر آشوب نمایندهگی از دین الهی میکند؟
علمای حقانی!
نامِ افغانستان با جنگ و توحُش گره خورده است، جنگ جُز از زندهگی افغانستانیها شده است، این ملت با چالشهای بزرگ دست و پنجه نرم میکنند که یکی از دیگری بزرگتر و جانکاهتر است. از شما میپُرسم، وقتیکه در برابر کنسرت یک آوازخوان با نهایتِ پایفشاری ایستادهگی میکنید و صدای اعتراض تان گوش آسمان را کَرَ میکند، چرا در برابر کشته شدن صدها مسلمان بیگناه و انسانهای بی دفاع که در جادهها، خانهها، شهرها و حتی در مسجدها کشته می شوند خاموش میمانید و خفقان میگیرید. مگر پیغمبرِ بزرگِ ما نگفته است که بزرگترین شهادت، سُخن حق گفتن در برابر حاکم ظالم و تَبهکار است؟
علمای افغانستان!
شما در برابر؛ خونهای که ریخته میشود، سرهای که برده میشود، خانه های که ویران میگردد، انسان های بیگناهی که به رگبار بسته میشود، مسئول و مکلف هستید. چرا در برابر قرآنهای که در مسجدها سوختهاند و خون مسلمانهای که در روی عبادتگاها پهن شده است ساکت و صامت هستید؟ از شما میپُرسم چه جوابِ در برابر پیامبر بزرگ، که عهدهداری وراثتاش در روی زمین هستید دارید؟ یاد تان باشد پاسخگوی در رستاخیز سخت و دشوار است.
علمای محترم!
شما نمایندهگان دینی هستید که کشتن یک انسان را به مثابهی کشتن تمام انسانها میداند، اما امروز بنام همین دین میکشند. شما چیزفهمانیِ مذهبی هستید که اولین آموزهاش بخوان است، اما امروز دربِ مکاتب و مدارس پیروانش قفل است، شما رهبریتِ دینی را بر عهدهدارید که روز گاری جهان را با گزارههای حیاتبخش و صلحآورش رهبریت کرده است. اما امروز از بیکفایتی و نارسای شما؛ پیروانش در فلاکتزدگی و نکبتوارهگی و ناداری به سر میبرند. از شما میپُرسم چه کاری برای بهترین شدن این ملت کردهاید؟ یا چه ایدهی برای گذار از وضعیت موجود به حالت مطلوب را دارید؟
علمای عزیز!
ایننامه را به شما نوشتم تا قدری احساس مسئولیت کنید، سکوتِ مرگبار را در قبال وضعیتِ موجود در کشور بشکنید و راهی صواب را از راهی خطا تفکیک کرده برای مردم نشان دهید. صدای خود را در برابر حاکم تبهکار و زشتکردار بلند کنید و عمل پادشاهی عادل و فاضل را بستاید، این نامه را به شما نوشتم تا دهانههای فورانی تعصبهای مذهبی را ببندید و با اصولپایههای روحبخش و صلحآور اسلام جلوی جنگهای مذهبی و فرقهی را بگیرید. و بلآخره با تساهل و تسامح و مدارا مردم را به گونه دلخواه و با روشِ عقلی و طرزِ علمی به سوی صلح و برادری سوق دهید.
یادداشت: بحث علمای حقانی و آنانیکه خالصانه مسوولیت های دعوتی و دینی خود را کما حقه ادا می نمایند مستثنی میباشد.
Comments are closed.