پس از حمله یازده سپتامبر و حضورایالات متحده امریکا به افغانستان، واشنگتن مناسبات خودرا با اسلام آباد که با پایان جنگ سرد، آزمایش های اتمی پاکستان، کودتای نظامی جنرال پرویز مشرف، و … رو به افول نهاده بود، تحکیم دوباره بخشید و با دیپلوماسی فزاینده یی از نقش اسلام آباد به عنوان متحداصلی خود وسازمان ناتو یاد کرد. ایالات متحده تحریم های پاکستان را که به دلیل آزمایش های اتمی این کشور وکودتای نظامی جنرال مشرف وضع شده بود، لغو نمود. این فرصتی بودکه پاکستان می توانست نقش فرضی خود را در جنگ علیه تروریسم برای واشنگتن ایفا نماید.
آنچه باعث جلب توجه امریکا به پاکستان در جنگ علیه تروریسم میگردید. همسایگی پاکستان با افغانستان و قطع ارتباط پاکستان با طالبان بود. اسلام آباد میتوانیست خاک و فضای خود را در اختیار امریکا برای جنگ با طالبان و القاعده قرار دهد و هم می توانست ارتباط مدارس مذهبی خود با طالبان را خاتمه دهد. مدارس مذهبی که پرورش دهنده نیروهای رادیکال محسوب می شدند. از سوی دیگر با توجه به ارتباط تنگاتنگ گروه های تروریستی پاکستان، با طالبان افغانستان و القاعده، اسلام آباد میتوانست در همکاری با امریکا، آزادی عمل این گروه ها را محدود نموده و حتی آن ها را به عنوان عقبه طالبان والقاعده از بین ببرد. از سوی دیگرارتباط طالبان و القاعده با ISI این ذهنیت را نزد امریکا ایجاد میکرد که از بدنه تشکیلات اطلاعاتی پاکستان میتواند در شناسایی و معدوم سازی سلول های تروریستی القاعده استفاده کند. این سناریو خوش بینانه واشنگتن در شانزده سال حضور در افغانستان، بُرونداد مثمر نداشته است . در گذر زمان مشخص بود اینکه پاکستان یا نمی خواهد یا نمی تواند علیه طالبان و القاعده وارد عمل شود. این روند به رغم فراز و نشیب های مختلف در مجموع زمان دوره ریاست جمهوری جورج بوش ادامه یافت بدون آنکه راه حل اساسی برای آن دریافت شود. با روی صحنه آمدن بارک اوباما، این منطقه خطرناک ترین منطقه جهان لقب گرفت و تلاش منطقه یی که پاکستان و افغانستان در آن واقع است. برای رهایی از تهدیدات موجود در دستور کار اداره اوباما قرار گرفت. بهره گیری از نقش مستقیم و شفاف پاکستان در شکل ورود ارتش پاکستان به جنگ و نیز کمک غیرنظامی به پاکستان برای توسعه مناطقی که طالبانسیم در آنجا رشد میکند، یکی از ضرورت های حیاتی این مبارزه پنداشته شد. اما بالاثر اینکه پاکستان این نقش را با صداقت بازی نکرد بل با انحراف دادن افکار عامه در منطقه و جهان به شکل پنهان در تعمیم افراط گرائی وتولد دوباره طالبان به عنوان یک ضلع قدرت در افغانستان، تمامی زمینه های بسترسازی را مهیا کرد و حیات زیست بدون مزاحمت را برای گروه های جنگجو فراهم نمود. زمانیکه دونالد ترامپ اداره ریاست جمهوری ایالات متحده را بدست گرفت ، تولد دوباره طالبان به عنوان یک فرضیه کلان در بازی های قدرت افغانستان مطرح شده بود. استراتیژی جدید ایالات متحده امریکا در جنوب آسیا که آنرا ترامپ اعلام نمود مبیین شناسائی همین چالشها است . حال اسلام آباد در صورت که با این استراتیژی همراه شود از طرف بنیاد گراها که باالقوه در پاکستان فعال اند به بحران داخلی مواجه خواهد شد و اگر با این استراتیژی مخالفت کند به بحران سیاست خارجی روبرو میشود . واکنش های گرداننده گان دستگاه سیاست گذاری اسلام آباد بازگوکننده اینست که آنان تلاش دارند تا بتوانند شُدت سطح هردو بحران محتمل را در میزان کم نگهدارند و نقش پررنگتر خود را در بازی های منطقه یی وجهانی حفظ داشته باشند . به عقیده این قلم پاکستان به عنوان یک کشور جوان درمنطقه که مشکل جدی مرزی با همسایگان خود دارد، و از سوی دیگر شاخص های شکننده گی ملت سازی در باب هویتی آن درآنکشور رو به رُشد است، از بقای خود می هراسد و هیچگاه نمیخواهد حمایت قدرت های کلان مثل امریکا را از دست بدهد.
مطالب مشابه

عقاب؛ بیانگر آرمان های دینی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی شماست.
مطلب قبلی
Comments are closed.