همین چند روز پیش، روز جهانی جوانان بود. ما همه شاهد شور و هیاهو و واکنش های فراوان نهادها، جریان ها و افراد بودیم. استقبال فراوان از این روز در شبکه های اجتماعی، در خطبه ها،سخنرانی ها و در نمایش های تجلیلی چشم گیر و قابل تحسین بود. همه کس در همه جا به نحوی این روز را تبریک و تهنیت گفتند و از آن یادآوری نمودند. تجلیل های رسمی و غیر رسمی و واکنش های وافر مردم در این روز تا جایی خوب است؛ اما اگر کمی دقت کنیم و به مسأله عمیق تر نگاه نماییم، به نیکی در می یابیم که جوانان، سرنوشت امروز و فردای شان، نیازها و چالش های شان خیلی عمیق تر و بیشتر از آنچه هست که در سخنرانی ها و خطبه های تجلیلی روز جوانان و واکنش های زودگذر بازتاب یافته است. چالش ها و مشکلات که امروز دست به گریبان جوانان کشور ما است، بیشتر و سنگین تر از امتیازات و پاداش های است که به جوانان میسر می گردد. بیکاری بزرگترین و در عین حال تحمل ناپذیر ترین چالش جوانان است. جوانان با فراغت از دانشگاه امیدوار اند که صاحب شغل شوند و دست شان به جایی برسند و با این روند هم در خدمت جامعه باشند و هم زندگی شان را بسازند.
با وضعیت و زمینه ی سخت و طاقت فرسایموجود به نظر می رسد که این آرزوها بیشتر شان به رویا یا توهمی می ماند که هرگز دست یافتنی نمی شود. بخش زیادی از جوانان با فراغت از دانشگاه، هر قدر تلاش می کنند، صاحب وظیفه نمی شوند. یک سال، دوسال و چندین سال می دوند و به هر اداره ی می روند؛ اما دوندگی شان به نتیجه ی نمی رسد و همچنان بی نتیجه و بی دست آورد می ماند.
فساد اداری(خویش و خاله بازی، رشوت، شفاف نبودن پروسه امتحان و استخدام) مرگ استعداد و امید جوانان است. این موارد یاد شده، چنان زیاد است که هرگز اجازه بروز وظهور استعداد و توانایی جوانان را نمی دهد. به همین دلیل جوانان ورزیده و بدون واسطه یک عمر خانه نشین می شود و بی کار و وظیفه می ماند.
مهاجرت و رخت بربستن جوانان با استعداد و توانمند از این سرزمین، نتیجه ی همین نادیده گرفته شدن آنها است. آنان مدت ها نادیده گرفته می شود و برحق شان ستم می گردد، توانایی، دانایی و تخصص شان نقش بر آب می گردد.ارمغان فساد اداری، فرار مغزهای جوان و نیروی با استعداد از این مرز و بوم است. وقتی که تلاش های جوانان ورزیده بی نتیجه می ماند و استعداد، توانایی و دانایی شان نادیده گرفته می شود، داد و فریاد شان به جایی نمی رسند، ناگزیر از این جا رخت بر می بندد به امید اینکه در دیار دیگری بتوانند، کارکنند و به خواسته ها و آرزوهای شان برسند. با تأسف که جمع زیادی از همین جوانان سفرکرده در کشورهای دیگربه بحران های بسیار سخت و ناگواری برمی خورند. برسر تیر و گلوله رفتن در جنگ های سوریه، طعمه ی ماهی دریاهای استرالیا شدن و پوسیدن درکمپ های مهاجرتی کشورهای اروپایی گوشه ی از سرنوشت غم انگیز جوانان مهاجر اند. این جوانان ناگزیر می شوند ترک دیار کنند و سر به دیار مهاجرت بنهند. جوانان با ترک خانه و کاشانه ی شان، به سرزمین های دیگر، تفریح نمی روند، بلکه ناگزیر و ناچار اند که برای زنده ماندن و تأمین مصارف زندگی از این جا بروند. راهی دیگر در پیش روی شان نمی بینند. برای همین است که با سرنوشت سخت مرگ و زندگی روبرو می شوند؛ تا از این بحران سرگشتگی و بی سرنوشتی رهایی یابند.
برخی جوانان که پس از تقلا و تلاش مداوم در ادارات به نتیجه ی نمی رسند، دچار یأس و سرخوردگی می شوند. با این نابرابری و بی عدالتی انگیزه ی کار و تلاش برای همیشه از آنها گرفته می شود. آنان وقتی که نابرابری را می بینند محرک درونی شان فلج می شوند و انگیزه ی کار و تلاش را از دست می دهند. این جوانان سرخورده گاهی به زمینه های خطرناکی رومی آورند که پیامدهای بسیار ناگوار برای جامعه و زندگی خود شان دارند. وقتی که جوانان در این زمینه های خطرناک قرار گرفت، نمی توان با هیچ قیمتی این ناگواری و انحراف را جبران کرد. در همین نزدیکی ها، بی بی سی یک گزارش از وضعیت معارف ولایت میدان وردک داشت، در آن گزارش یکی از جوانان میدان وردک می گفت: شصت فیصد از دانش آموزان میدان وردک سپاه طالبان اند. طالبان برای شان موتر سیکلت می دهند، مصارف راه شان را می دهند و در مقابل برای جنگ و دیگر بخش های نبرد از آنان استفاده می کنند. این جوانان هیچ کدام شان به زور و جبر به گروه طالبان نپیوسته اند، بلکه برای شان زمینه ی اندک رفاه را فراهم کردند و از نیروی آنان بهره گیری می کنند. همین طور ده ها نمونه ی عینی وجود دارد که از توانایی جوانان در زمینه های ناروا استفاده می شوند.
پس معلوم می شود که مهاجرت به کشورهای دیگر و خوراک نهنگ شدن، برسرگلوله رفتن و دود شدن، پیوستن به صف سپاه دشمن، روی آوردن به مواد مخدر، پیوستن به گروه های تبه کار و مضر و ده ها مورد خطرناک دیگر، پیامد یا تأثیر بیکاری بر جوانان است. برای اینکه جوانان از این بحران ها نجات یابد، گزینه ی بدیل صاحب کار شدن و به فعالیت واداشتن است.
اولین نیاز اساسی جوان جامعه ی ما «وظیفه» است. با وظیفه جوانان صاحب در آمد می شوند. جوانان وقتی که در آمد داشته باشند، نگرانی، دغدغه و تشویش شان برطرف می شوند و با آرامش درون و استعدادهای نهفته شده ی شان در رشد و بالندگی جامعه سهم می گیرند. با بازوی توانای نیروی جوان و با استعداد و هوش و سهم گیری شان در بخش های مختلف، زندگی ما روز به روز بهتر و بهتر تر شده می رود و سرانجام به بهبود می رسد. در حقیقت با شغل و درآمد برای جوانان امید خلق می شود. امید تنها نیروی است که می تواند به هر موفقیت و دست آوردی منتهی شود. پس برای بهتر شدن، وضعیت جوانان و نابسامانی های زندگی آنان، امید از دست رفته ی جوانان را باید برگرداند و آنان را به فعالیت وا داشت تا در ترقی و پیشرفت کشور ما سهم بگیرد. بدون شک، کلید شگوفایی و پیشرفت افغانستان تا حدی زیادی وابسته است به دستان نیرومند جوانان این کشور. جوانان می توانند با سهم گیری در تمام بخش های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و… در پیشرفت و آبادانی کشور نقش داشته باشند و کشور ما را به سمت و سوی رفاه و امنیت سوق دهند.
در فرجام آنچه قابل یادآوری است این موضوع می باشد که سهم دادن و شریک ساختن همه ی جوانان در بدنه ی دولت یک امر ناممکن و محال است. برای صاحب کار شدن نسل جوان، راه اندازی بخش های خصوصی می تواند، بسیار مهم و مفید باشد. با فعالیت سکتورهای خصوصی هزاران جوان صاحب وظیفه می شود و سرگشتگی، بی سرنوشتی و سرخوردگی جوانان بر طرف می شود. به امید اینکه زمینه های فعالیت برای جوانان فراهم شوند و تا این طیف سرگردان و بی سرنوشت از این وضعیت ناگوار رهایی یابند.
عقاب؛ بیانگر آرمان های دینی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی شماست.
مطلب قبلی
Comments are closed.