یا در این تیم؛ یا آن تیم و یا هیچ!
وقتی به چگونگی فرایند استخدام در نهادهای دولتی توجه شود به طرز عجیبی امید برای تخصص باوری، حرکت به سوی توسعه، رفاه شهروندان (منافع ملی) معارف خوب، اقتصاد مناسب، جایگاه، در سیاست منطقه و مطرح شدن به عنوان بازیگر بین المللی، و مواردی از این دست فرو می ریزد. کنشگر این فضای یأسآلود با نگاهی به عملکرد رهبران حکومت وحدت ملی قابل مشاهده میباشد. با این رویکرد میتوان دریافت که ملاک ورود به ساختارهای قدرت وابستگی به یکی از دو تیم پیکارگر انتخاباتی در گذشته (اصلاحات و همگرایی و تحول و تداوم) میباشد. هر چنگ قدرت طلبان راستگرا در کشور طبل اپوزیسیون یا همان مخالف سیاسی را زیر نام “شورای حراست و ثبات” به صدا در آورده اند ولی بگونهی رسمی نه حمایت پولی برای شان وجود دارد و نه خود ادبیات گفتار واضحی تا کنون در این خصوص ابراز داشته اند. صرف نظر از ابهامات و کمبود ملزومههای یک نظام مردم سالار، وضع حکومت وحدت ملی که براساس تفاهمنامه سیاسی ایجاد شده بیشتر از هر زمانی نگران کننده و تنشزا گردیده است. ابتدا معاون اول به خط اول جنگ رفت و فاصله و نارضایتیاش را با ارگ به نمایش گذاشت، در پی آن اختلاف سپیدار و ارگ شدت گرفت آن هم بگونهای که گفتههای تفرقه انگیزی از سوی دو جناح قدرت؛ رسانهای گردید. سایههای این تضادها در بین حامیان هر دو تیم وجود دارد و برای تخریب هم تیمیها هم تلاشهای بی دریغانهای وجود دارد.
اگر بخواهیم عوامل این سر و صداها و گسستهای سیاسی را جستجو کنیم، بحث خودکامگی در امور حکومت داری در حالی که تفاهمنامه قاعده سهمبری ۵۰/۵۰ را مطرح ساخته و نادیده گرفتن تنها منبع مشروعیت حکومت که توافقنامه سیاسی میان دو رهبر برجسته میشود. مبارزه با فساد، اصلاح نظام انتخابات، شناسنامههای الکترونیک، صدارتی شدن نظام، برگذاری انتخابات شوراهای ولسوالی و تدویر لویه جرگه و تعدیل قانون اساسی از موارد درشت توافق میباشد که همچنان در هالهای از ابهام باقی مانده است.پ
در همین شرایط رهبران حکومت بر سر تقسیم قدرت تا اکنون که یک سوم عمر حکومت از دست رفته در تقابل و تضاد قرار دارند و این ضعف فرصت خوبی برای هراس افگنان فراهم کرده است. ولسوالیهای زیادی بین نیروهای امنیتی و گروههای مخالف مسلح که اخیرن رییس جمهور غنی به آنها دشمن خطاب کرده و حلقهی پذیرش آن ها را زیر نام گفتگوهای صلح تنگ تر کرده، بیشتر از گذشته به تحرک در آمده اند. هم اکنون شاهراههای کشور امنیت چندانی برای رفت و آمد کالاهای بازرگانی و مسافران ندارد.
نا امنی دامن ولایتهای جنوب و جنوب غربی را گرفته و این چالش در شمال نیز پس از فروپاشی طالبانیزم به اوج خود رسیده است. تهدید داعش در شرق کشور هم چنان به عنوان تهدید بلقوه و خطر بالفعل مطرح است. از سوی دیگر تداوم کار فرا قانونی مجلس نمایندگان، عدم اعتماد لازم به قوه قضایی و تداوم جان فشانی نیروهای امنیتی و دفاعی افغان که همه روزه سرگرم نبرد در دشتهای سوزان اند به جو نا امیدی در کشور دامن می زند. بدون شک این همه ناشی از نبود توجه رهبران حکومت وحدت ملی به منافع ملی و حکومت داری خوب بر اساس موازین دموکراسی میباشد و اگر به اختلافهای سیاسی خود پایان ندهند و آنچه را در حضور جامعه جهانی به رهبری ایالات متحده امریکا و مردم آشفته حال کشور تعهد کرده اند عملی نسازند، ضربات کوبنده ای بر نظام وارد خواهد شد. رفتن به سمت دموکراسی استبدادگرا، نقض آشکار قانون اساسی و سایر قوانین نافذ کشور، تداوم نقش ابزاری رهبران سیاسی برای جنگهای نیابتی قدرت های بزرگ، کندی فرایند توسعه و گذار از سنت به مدرنیته در جمع پی آوردهای ابتدایی میباشد.
مدیریت طوری شکل گرفته که استعدادها پراگنده شده و کسانی که به تیم سازی های غیر معقول میپیوندند و به اصطلاح “بلی گو” هستند در قدرت شامل می شوند، از آنجاییکه این “بلی گویان” از توانایی های لازم کاری برخوردار نیستند، نمیتوانند کاری را به نفع این کشور انجام دهند. در عین حال رهبران این تیمها بخاطر حفظ جایگاه و مقامهای شان سعی میکنند از این نوع سیاست کادری غیر معیاری و غیر مسلکی بهره گیرند. از سویی هم تلاش صورت میگیرد تا همچون افراد یرا با همین ویژه گیهای ضعیف در سمتهای مهم انتخاباتی و سایر نهاد ها جا بجا کنند تا از این طریق فرصت تقلبهای بیشتر انتخاباتی را فراهم و یکبار دیگر جایگاه خویش را برای غصب کرسیهای مهم دولت تعیین کنند. به این ترتیب کادر های توانا، دلسوز، با وجدان و بادرایت نادیده گرفته شده و به واژه”هیچ” مبدل می شوند. این گفتمان به حدی ریشه دوانده است که جوانان دانش آموخته نیز برای اینکه بتوانند صاحب وظیفه شوند تنها راه ورود را به این تیم یا آن تیم میدانند که در غیر آن باید به سرنوشت هیچ گرفتار باشند. این درحالی است که رشد و ترقی یک جامعه به خصوص افغانستان که بحرانهای گوناگون را در چهار دهه اخیر تجربه داشت به کادرهای خلاق، مدبر و توانا چون آب حیات نیازمند است. و اگر چنین نشود تیشه زنی به ریشههای بنیادین این کشور یک جفا و خیانت بزرگ در تاریخ محسوب شده و تاریخ معاصر افغانستان و جهان قضاوت خویش را خواهد کرد. در عین حال نسل آینده این سرزمین؛ اینگونه عملکردها را بدتر و بدتر از برخی شاهان سدوزایی و بارکزایی خواهند پنداشت که بیشتر از یک قرن تجربه شده است.
بدون شک افغانستان به خاطر خاصیت جغرافیاییاش از گذشته نقش حایل میان قدرتهای بزرگ منطقه و جهانی را بازی کرده و همچنان سایههای آن دیده میشود. اگر در پی ریشه یابی شدت گرفتن اختلافها میان رهبران حکومت از این منظر باشیم، روشن میگردد که دو قدرت بزرگ جنگ سرد روسیه و ایالات متحده امریکا دوباره جهان را به طرف دو قطبی شدن به حرکت در آورده اند. سفر حنیف اتمر مشاور امنیت ملی و تلاشهای روسیه برای سلطه و نفوذ و تعاملات سیاسی به نوعی هشداری برای امریکا گردیده است و حال برای مهار آن بر روی نقطه ضعف حکومت وحدت ملی انگشت گذاشته است. برای مردم آشکار شده که رهبران حکومت در پی منافع ملی نه بلکه خواستهای فردی و گروهی خود میباشند و اگر چنین نبود دست کم آنچه را وعده کرده بودند در طی دو سالی که گذشت دست کم در حد 30 درصدی عمل میکردند.
چه باید کرد؟
تکیه کردن رهبران حکومت به این دو بلوک در شرایط کنونی نیز کار بنیادی نیست و تکرار همان گذشته تلخ ما میباشد، آنهم در شرایطی که چالش فساد کشور را در ردههای نخست ممالک آلوده به فساد برده است. رهبران حکومت در حال حاضر با اجرایی کردن چند مورد مهم ماموریتهای دشوار و ناتمام خود را سامان بخشند:
الف، بهرهگیری از سرمایههای فکری داخلی: نیروی کار فکری توانا و متخصص برای پیشبرد امور سازمانی و فراتر از آن در مبحث حکومتداری یک اصل بدیهی و غیر قابل انکار است. در شرایط کنونی با نگاه گذرا دیده میشود که این اصل در حد کمتر از 50 در صد نیز در ساختارهای دولتی وجود ندارد، بلکه شرایط فعلی فرصتهای خیلی مناسبی را برای افرادی به وجود آورده است که در زیر چتر رهبران این تیم و آن تیم قرار دارند. این مسله هم در کوتاه مدت و هم در بلند مدت پی آوردهای ناگواری را در همه بخش ها ایجاد میکند که هم اکنون شهروندان افغانستان آنرا با گوشت، پوست و استخوان احساس میکنند و نسلهای بعدی نیز سایههای تیرهی آنرا بر سر خواهند داشت. برای حل این چالش، سران حکومت لازم است دست کم در حد بالای 50 در صد افراد کار آگاه را وارد چرخههای اداری و مدیریتی کنند تا از یکسو بتوانند خلاها رهبران وضعی را پر کنند و از جانبی بحث تخصص گرایی و کارایی را در درون نهاد بزرگی بنام حکومت وحدت ملی به ارمغان بیاورند.
ب، حفظ نظام: بدون شک راهی که اکنون رهبران حکومت در پیش گرفته اند، تخصص باوری را به شدت زیر پرسش میبرد. دستگاه دیپلماسی کشور را در برابر ممالک منطقه و جهان ضعیف و سفیران نا شناخته و غیر اکادمیک در بیرون از مرزها نمیتوانند از منافع ملی دفاع کنند و در داخل نیز پستهای مهم بین دو گروه رقیب که زیر چتر حکومت وحدت ملی گرد آمده اند تقسیم شده که نارضایتی و فرار مغزها را رقم زده است. قابل یادهانی و تاکید است که وجود حکومت تفاهمی که ریشه در انتخابات دارد به سود مردم و نظام میباشد و سبب تداوم حمایتهای جهانی میگردد اما تنش بر سر قدرت میان سران حکومت بیشتر از شرایط فعلی پایههای حکومت را متزلزل میسازد و حل آن با پا درمیانی قدرتهای بزرگ نیز ممکن و میسر نخواهد شد.
ج، انجام ماموریتها و کارخانگیهای حکومت: آنچه به حیث راهکار برای شرایط کنونی کشور میتواند مورد بحث باشد این است که رهبران حکومت وعدههای اساسی را که به مردم سپرده اند عملی سازند و از اختلافهای بحران آفرین دست بردارند. تداوم این چالشها میتواند نا امنیها را بیشتر سازد و شکافهای قومی نیز گسترش مییابد. اما اگر رهبران حکومت ماموریت دشوار خود را که اصلاح نظام انتخاباتی، ایجاد کمیسیونهای انتخابات و شکایتهای انتخاباتی، برگذاری گزیدمان مجلس نمایندگان و تدویر لویه جرگه تعدیل قانون اساسی را موفقانه انجام ندهند تاریخ کشور را به عقب بر میگردانند و ادامه راه توسعه نیز به تاریکی واگذار خواهد شد. در این صورت حکایت مدیریت ناسالم رهبران حکومت وحدت ملی نیز درج تاریخ و منافع ملی نیز همچنان قربانی خواستها و جنگ سرد میان ارگ و سپیدار میشود.
د، رسیدهگی به چالش امنیت، فساد، مواد مخدر، حقوق فردی و اقلیتها: خدمات امنیتی از اساسی ترین وظایف و مکلفیتهای حکومتها است که ریشه در فلسه وجود دولتها دارد. این مسئله در افغانستان صرف نظر از بعد منطقهای جنگ کار حکومت با گروههای کوچک و بزرگ مخالف که در ستیز با نظام قرار دارند بخاطر بیپرواییها هم چنان یک طرفه نشده است. همچنان امیدی برای مبارزه با فساد اداری نیز پس از ناتمام ماندن و ابهامها در پرونده کابلبانک بزرگترین کلاه برداری تاریخ کشور، باقی نمانده است. مواد مخدر نیز همچنان در بیشتر از 130 ولسوالی کشور کشت و تولید میشود و نتایجی چندانی برای کاهش آن به چشم نمیخورد. حقوق فردی و خشونتها علیه کودکان و زنان رو به افزایش است و آمار قربانیان ملکی بر اثر نبرد میان هراس افگنان و نظامیان افغان هر سال درشتتر میشود.
هـ، استقلال افغانستان: چندی پیش از 28 اسد سالروز استرداد استقلال افغانستان تجلیل شد اما چیزی که قابل تامل و توجه میباشد این است که شیوههای مداخله در امور کشورها شکل تازهای به خود گرفته و حال استقلال کلاسیک پارادایم مسلطی به حساب نمیآید. امروزه میطلبد که رهبران حکومت برای بلند بردن سطح درآمد سرانه، رفاه شهروندان، اقتصاد پویا و آگاهی تلاش کنند ولی سرگرم شدن آنها به اختلافها نه تنها که حکومت را از این اهداف دور ساخته بلکه زمینه مداخلهی بیرونیهای را نیز فراهم کرده است. تجربه نظامهای پیشین در تاریخ معاصر افغانستان ثابت کرده است که نه حمایت بلوک شرق و نه حمایت غرب میتواند پایههای نظام مردم سالار را نهادینه سازد. بلکه تلاش برای خودکفایی دیپلماسی فعال، سپردن کار به اهل آن در برابر بازیها و تهدیدها و فرصتهای بین المللی میتواند کار ساز باشد.
پروفیسور جاوید سنگدل

عقاب؛ بیانگر آرمان های دینی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی شماست.
Comments are closed.