شبانگاهان
شبان گاهان به یادت، ناله ها دلگیر می کردم
من این عمر جوان را در فراقت پیرمی کردم
برایت دلبرم محبوب من، ای یار بی همتا
چگونه زندگی را گـریه بی تاثیـر می کردم
برایت درد هــایم را، برایت غصه هایم را
شکایتها چرا از قسـمت و تقدیر میکردم
من ورویا وذات حــق که داند حال قلبم را
به خلوت گاه راز،از دل به حق تقریر می کردم
ندیدی هیچگاه ای سنگدل حال منی عاشق
که از دست دل سنگت، گریبان چیرمی کردم
قلم هم از پریشانی ”احدی“ اشک می ریزد
به هنگا می که این بیت وغزل تحریرمی کردم
خلیل احمد احدی
Comments are closed.