در جامعه شناسی مفهومی است به نام “تأخر فرهنگی” که می توان بسیاری از ناهنجاری های اجتماعی و فرهنگی را درجامعۀ افغانستان به مدد آن فهمید و تحلیل کرد. برمبنای این مفهوم، فرهنگ از دوعنصر مادی و معنوی تشکیل می شود که عنصر مادی آن قابل لمس است اما عنصر معنوی آن غیر قابل لمس است. اگر در جامعه ای عنصر مادی یک فرهنگ وارد شده باشد ولی عنصر معنوی آن وارد نشده باشد یک نوع ناهماهنگی میان عنصر مادی و فرهنگ آن جامعه به وجود می آید که به آن تأخر فرهنگی می گویند. تاخر فرهنگی می تواند مشکلات زیادی را در یک جامعه به وجود آورد. معمولا کشورهای جهان سوم با این مشکل روبرو است که درا ین میان کشور خود ما افغانستان مثل همیشه در راس جدول رتبه بندی قرار دارد. برای درک بهتر مطلب می توانیم بعضی از مثال ها و مصادیق عینی را در جامعه یادآور شویم:
1.
استفاده از موتر: انسان به کمک ابزار می تواند بر طبیعت مسلط شود و سرعت و کمیت کارها را افزایش دهد. موتر یک تکنولوژی و یک ابزار است که برای نقل و انتقال ساخته شده است و می تواند انسان، وسایل و بار مورد ضرورت را با سرعت بسیار بیشتر از اسب و شتر، از یک نقطه به نقطۀ دیگر انتقال دهد.استفاده از موتر، فرهنگ و قواعد خاص خودش را دارد که باید همیشه رعایت شود؛ درغیر آن صورت مشکلات زیادی را در زندگی ایجاد می کند. در افغانستان موتر وارد شده است؛ اما فرهنگ استفاده از آن وارد نشده است. مثلا قوانین ترافیکی و قوانین رانندگی هنگام استفاده از موتر باید مراعات شود؛ ولی در افغانستان کسی آن را مراعات نمی کند: یکی از مسیر خلاف می رود؛ یکی هنگام رانندگی از تلفن استفاده می کند؛ یکی هر لحظه هارن (بوق) می کند، یکی با سرعت غیر مجاز می رود، یکی در وسط سرک توقف می کند و یکی هم بدون هیچ دلیلی راه بندان می کند. موتری را که برای پنج نفر ساخته شده یازده نفر سوار می کنند. چوکیای را که برای یک نفر ساخته شده دو نفر سوار می کنند. از کمر بند هیچ کسی استفاده نمی کند. موترهای عمومی و لینی باید مثل طویله باشند. موتروان و کلینر قاعدتا باید بی تربیت، بی ادب و لُچک باشد و… از این که بگذریم کسانی که موتر لوکس دارند احساس برتریِ شخصیت می کنند و به خود حق می دهند که پایبند هیچگونه قاعده و قانونی نباشند؛ یعنی این که در این کشور آدم ها به حدی از لحاظ عزت نفس و شخصیت در حد پایین قراد دارند که از موتر شخصیت می گیرند، با آن احساس شخصیت می کنند و شخصیت بودن خودش را هم در نقض قانون می بینند. و قِس علیهذا.
2. استفاده از موبایل و انترنیت: امروزه هیچ کسی نمی تواند نقش مهم ارتباطات که به وسیلهی تکنولوژیِ موبایل/تلفن و انترنیت پدید آمده است را در روند جهانی شدن انکار کند. همین فناروی است که جهان امروز را به “دهکده” تبدیل کرده است. ارتباط بر قرار کردن و تبادل اطلاعات از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب کرهی زمین در ظرف یک ثانیه واقعا که زندگی انسان امروزی را دگرگون کرده و سرعت این دگرگونی به صورت تصاعدی بالا رفته است. استفاده از این فناروی علاوه بر این که سرعت پیشرفت را در جوامع مختلف بسیار افزایش داده است، باعث مشکلات زیادی نیز شده است. یکی از این مشکلات همان تأخر فرهنگی است که مورد نظر ما دراین یاد داشت است.
موبایل: در افغانستان این تکنولوژی بعد از تحولات یازده سپتامبر وارد شد و با سرعت عجیبی در گوشه و کنار افغانستان گسترش یافت؛ طوری که اکنون شهری و دهاتی، باسواد و بی سواد، مرد و زن، پیر و جوان به آن دسترسی دارند؛ اما مسأله اصلی این است که تکنولوژی برای کشورهای پیشرفته یک روند طبیعی و مطابق با فرهنگ آن انجام می پذیرد؛ ولی در کشورهای جهان سوم مانند افغانستان، تکنولوژی وارد می شود بدون آن که فرهنگ استفاده از آن وجود داشته باشد یا وارد شود. مزاحمت تلفنی در افغانستان مخصوصا مزاحمت برای دختران و زنان فعلا به یک امر معمول تبدیل شده است. تقریبا تمام کسانی که با تلفن سر و کار دارند نمی دانند که برای یک مسألهی رسمی باید در اوقات رسمی و برای یک کار شخصی، باید در اوقات غیر رسمی تماس گرفت؛ حتا در خیلی اوقات وقتی تازه یازده و نیم بجهی شب درخواب شیرین فرو رفته باشی یکی به خاطر یک کار معمولی خواب یک شبت را به راحتی حرام می کند. برخی هم هستند که زنگ می زنند اول نیم ساعت قصههای افسانه می کنند و بعد از آن می گویند ولا مه به کس دیگری زنگ زده بودم، اشتباه شده؛ کسانی زیادی هم هستند که زنگ می زنند، می گویند: شناختی؟. می گویی: نه شماره ات را نداشتم و صدایت را هم به جا نیاوردم. می گوید: خوو حالی مره نمی شناسی دیگه!
انترنیت: اولین بار انترنیت در ارتش آمریکا استفاده شد و بعد از آن به سایر عرصه ها و جهان گسترش یافت. هدف اصلی انترنیت تبادل اطلاعات و دسترسی به اطلاعاتی است که دیگران در اختیار ما قرار می دهند؛ مخصوصا اطلاعاتی که برای پیشرفت شخصی و اجتماعی بسیار مهم هستند؛ مانند اطلاعات علمی، فلسفی، فرهنگی و … که در افغانستان متأسفانه چندان مهم نیستند. مهم ترین استفادهی انترنیت در افغانستان شبکه های اجتماعی، مخصوصا کتاب مستطاب فیسبوک است که یکی عکس جوراب خود را در آن می گذارد، یکی عکس طفل تازه به دنیا آمده و هنوز خشک نشده اش را در آن پست می کند و دیگری هم کچالوی معجزه آمیز را که نوشتهی سبحان الله بر روی آن حک شده می گذارد. احترام به دیگران و حفظ حریم خصوصی دیگران در شبکههای مجازی که از بنیاد رعایت نمیشود و اصلا برای کسی موضوعیت ندارد. بیشترین استفاده از سایت های انترنیتی هم همان سرقت علمی و ادبیِ دانشجویان، نویسندگان و بعض استادان بزرگوار را تشکیل می دهد و قِس علیهذا.
3. استفاده از تشناب: زیست شناسان می گویند انسان خردمند (هومو ساپینس) که ما هستیم حدود 60،000 سال پیش در قارهی آفریقا پدیدار شد و سپس به قاره های دیگر پراکنده شد. انسان خردمند برای محافظت و بقای خود به زندگی دسته جمعی در قالب دسته های کوچک و زندگی خانوادگی روی آورد. کشف زراعت ده هزار سال قبل در بین النهرین باعث تغییرات بنیادین در زندگی انسانی، سکونت انسان و ایجاد سبک زندگی قبیلهای شد. با تراکم جمعیت و پیشرفت جوامع انسانی شهر و تمدن به وجود آمد. تمدن با زندگی اجتماعی وشهری پیوند مستقیم دارد. در زندگی شهری، وجود نظم و قانون و یک قدرت برتر مانند دولت امر اجتناب ناپذیر است؛ زیرا در اثر تراکم جمعیت و توسعهی سبک زندگی انسانی نیازمندیها و مشکلاتی پدید می آید که رسیدگی به آنها بدون وجود یک دستگاه مدیریتی مثل دولت و موجودیت قانون و نظم مدنی، ناممکن است؛ مخصوصا بعد از انقلاب صنعتی که دومین انقلاب بعد از کشف زراعت در تاریخ زندگی بشر محسوب می شود، دگرگونی ها بسیار سریع و بالتبع پیچیدگی ها و مشکلات ناشی از آن نیز بسیار بیشتر شده است. یکی از این مشکلات آلودگیِ ناشی از مواد غایطهی انسان است. مدیریت مواد غایطه و زباله هم به برنامه ریزی دولت ضرورت دارد و هم به رعایت نظم و قاعدهی زندگی اجتماعی از سوی شهروندان.
در افغانستان، ما شهر داریم؛ زندگی اجتماعی و دولت داریم؛ اما متأسفانه از قانون، نظم و مدنیت خبری نیست که نیست. یک روز از کوچهای می گذشتم که راه بندان شده بود. ابتدا نفهمیدم که به خاطر چیست. وقتی نزدیک رفتم دانستم که به خاطر یک لولهی تشناب است که از کنار دیواری، در ارتفاع یک و نیم متری بیرون شده و از آن آبِ فاضلاب و شاش به شدت فوران می کند؛ البته گاهی بند میآید ولی دوباره شروع میشود. در وقفههای کوتاه مردم کوشش می کنند به سرعت از آن بگذرند. گاهی هم شانس یاری نمی کند و یگان کس مورد اصابت قرار میگیرد: از جمله یک بایسکل سوار که از رو به روی ما می آمد و متوجه نبود –شاید در کدام خیال پلو عاشقی فرو رفته بود- ناگهان آب تشناب بالایش ریخت و سروصدایش بلندشد. من هم بالآخره صد دل را یک دل کردم و این ریسک را پذیرفتم؛ زیرا چارهای نبود و نمیشد به صاحب شاش گفت که آن را متوقف کند. در زمان وقفه با یک جهش از معرکه به سلامت گذشتم. خلاصه این که مردمی هستیم که ادعاهای بزرگی مانند تاریخ پنجهزارساله و شکست ابرقدرتها را داریم؛ اما حقیقت این است که ما اکنون ظرفیت فرهنگی و مدیریتی برای مواد غایطه و شاش خود را هم ندارم؛ چه رسد به کارهای بزرگ و بزرگتر.
4. دوست پسر و دوست دختر: غریزهی جنسی در انسان و سایر جانوران یک پدیدهی طبیعی و رابطهی جنسی میان جنس مذکر و جنس مؤنث نیز یک امر طبیعی است؛ البته با این تفاوت که این غریزه در وجود انسان بسیار قدرتمندتر از سایر جانوران است. همهی جانوران به شمول انسان ادامهی نسل شان را از طریق میکانیزم رابطه جنسی تضمین می کنند و در میان حیوانات چگونگی این رابطه بر بنیاد قواعد غریزی است؛ اما در جوامع انسانی به دلیل ویژگی انسان و تفاوتاش با سایر جانداران رابطهی جنسی، بر بنیاد قواعد و هنجارهای خاص فرهنگی استوار است که از یک فرهنگ تا فرهنگهای دیگر و از یک زمان تا زمانهای دیگر همیشه متفاوت بوده است. در جوامع و کشورهای اسلامی رابطهی جنسی باید از طریق ازدواج رسمی و مطابق به آیینی باشد که اسلام آن را تعیین کرده است و رابطهی جنسی بیرون از ازدواج کاملا مردود است و طبعا با عکس العمل جدی و مجازات جامعه و حکومت مواجه خواهد گردید و در بسیاری از کشورهای غیراسلامی که حکومت دینی ندارند این اندازه محدودیت، در رابطهی جنسی وجود ندارد. به عنوان مثال، می توان از رابطهی “دوست دختری و دوست پسری” در اینجا یادآوری کرد.
رسم “دوستپسری و دوستدختری” در جوامع مدرن و پیشرفتهی امروزی یک امر معمول و یک نوع هنجار اجتماعی-فرهنگی است؛ اما در کشور ما، افغانستان به دلیل ساختار فرهنگ قبیلهای وباورهای اسلامیای که داریم یک کار بسیار زشت و ناپسند تلقی میشود. با وجود این محدودیت فرهنگی، اما رسم دوست پسری و دوست دختری در مدت بیست سال گذشته در افغانستان،کم کم وارد شده است بدون این که از نظر فرهنگ دینی و اجتماعی قابل قبول باشد. هدف اصلی از ذکر این نمونه این است که در کشورهای مدرن رسم دوست پسری و دوست دختری از لحاظ فرهنگی کاملا یک مسألهی حل شده است و رابطهی جنسی به عنوان یک تابو به حساب نمی آید؛ یعنی در فرهنگ آن جوامع دوستی یک پسر و یک دختر و رابطهی جنسی آنان قبل از ازدواج یک کار زشت و یک کار خلاف هنجار اجتماعی به حساب نمی آید و فرزندی که از این رابطه به وجود میآید نیز مورد حمایت قانون و فرهنگ جامعه قرار میگیرد؛ ولی در افغانستان نه تنها جامعه بلکه حتا کسانی که خودشان چنین رابطهای دارند، آن را یک کار زشت و حرام می دانند و اگر فرزندی هم از این رابطه به وجود آید نه جامعه آن را می پذیرد و نه قانون آن را حمایت می کند. چنین فرزندی باید به قتل برسد یا هم یگان جایی پنهان از چشم مردم دور انداخته شود. علاوه برآن، افشای این نوع رابطه در جامعه، عزت و آبروی اجتماعیِ این افراد و حتا خانواده های شان را برای همیشه لکه دار خواهند کرد. بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت که رسم دوستپسری و دوستدختری تحت فشار زندگی شهری و تأثیرپذیری از جوامع مدرن کم کم وارد جامعهی ما نیز شده است بدون این که عنصر معنویِ این فرهنگ در این جامعه وارد شود و از لحاظ فرهنگی و دینی قابل قبول باشد؛ بنابراین از این لحاظ نیز، ما در حال مواجهه با یک نوع تأخر فرهنگی هستیم که میتواند مشکلات اجتماعی و حقوقی زیادی را برای ما ایجاد کند.
5- دولت-ملت و زندگی شهری: طوری که قبلا گفته شد، زندگی اجتماعی انسان از بدو پیدایش تا اکنون تحولات بسیار زیادی را پشت سر گذاشته است. بشر ابتدا به صورت دستههای کوچک و بدون سکونت دایمی در یک مکان، زندگی میکرد. با کشف زراعت و ساکنشدن بشر، قبیله، قصبه و شهر و دولت-شهر به وجود آمد و با گسترش جمعیت و صنعت و پدیدآمدن شهرهای بزرگ، امپراتوریهای بزرگ و سپس دولت-ملتها ظهور کردند. باگسترش تکنولوژی؛ مخصوصا توسعهی سلاحهای اتمی و کشتار جمعی بشر مجبورشدکه برای حفظ صلح و تأمین امنیت بین المللی به تشکیل یک نهاد بین المللی؛ مانند جامعهی ملل و سازمان ملل متحد مبادرت ورزد و اصول و ارزشهای جهان شمولی چون حقوق بین الملل و حقوق بشر را وضع کند. امروزه ما در جهانی زندگی میکنیم که دانش و تکنولوژی به صورت سرسام آوری پیشرفت کرده است و بهرهمندی از ماهواره، کمپیوتر، تلفنهای هوشمند و انترنیت تمام مرزهای جغرافیایی و فرهنگی میان جوامع و دولت-ملتها را در نوردیده است؛ طوری که هیچ کسی و هیچ جامعه و فرهنگی نمیتواند به تنهایی زندگی کند، دروازه و پنجرهی خود را به روی فرهنگهای دیگر ببندد و از تعامل با آنان جلوگیری کند.
با توجه به آنچه گفته شد، ما در تشکیل دولت و ایجاد یک ساختارسیاسی برای مدیریت نظم عمومی و زندگیِ جمعی نیز دچار تأخر فرهنگی شدید هستیم: ما دولت داریم، ملت داریم، حکومت داریم و سیاست می کنیم؛ اما تئوری دولتسازی و مدیریت زندگی جمعی را نداریم. یا به عبارت دیگر ما در عصر دولت-ملت، حقوق بشر، جهانی شدن، اتم، کمپیوتر و ماهواره زندگی میکنیم؛ اما تصور ما از سیاست ورزی و حکومتداری برگرفته از عصر زندگی قبیلهای یا حداکثر، عصر پیدایش امپراتوری هاست. در یک زندگی قبیلهایِ هزاران یا صدها سال قبل نه شهرهای بزرگ امروزی وجود داشت، نه ارتش امروزی وجود داشت ، نه طیاره و موتر و موشک و اتم و وموبایل و انترنیت و جود داشت، نه دولت ملت و جود داشت و نه شورای امنیت و حقوق بشر و قواعد بین المللیِ امروزی. زندگی امروز بشر با یک زندگی قبیلهای آن اندازه فرق کرده است که اگر ما بخواهیم تئوری و فرم سیاست و حکومت داری در یک زندگی قبیلهای را در عصر حاضر استفاده کنیم مثل این میماند که کوشش کنیم تنبان خرگوش را به تن فیل بپوشانیم که بدون شک در این صورت، هم این تنبان پاره میشود و هم تن فیل بدون پوشش میماند. متوسل شدن به مفاهیم سیاسیِ چون امارت، بیعت و ولایت برای ایجاد ساختار سیاسی در عصر دولت-ملت، دموکراسی، حقوق بشر و جهانی شدن، آشکارا از تأخر فرهنگی در جامعهی ما حکایت میکند.
Comments are closed.