وب سایت خبر گزاری عقاب نیوز | Oqab News
عقاب نیوز، خبرگزاری عقاب | Oqab News

چرا مذاکرات صلح بهترین قمار واشنگتن در افغانستان است؟

هر روزه ۱۵ هزار سرباز ایالات متحده مستقر در افغانستان، در طولانی‌ترین نبرد واشنگتن می‌جنگند. در سال ۲۰۱۸، مأموریت آن‌ها به‌تنهایی ۴۵ میلیارد دالر از هزینه‌های دفاعی امریکایی‌ها را صرف خود خواهد کرد. مبلغی که برای دو بار ساختن دیوار مرزی –که از سوی رییس‌جمهور ایالات متحده دونالد ترمپ پیشنهاد شده- امریکا با مکزیک کافی است. ترمپ که در جریان کارزار انتخاباتی‌اش سخن از بیرون کشیدن ایالات متحده از افغانستان می‌زد، به‌خوبی آماده بود تا جریان را تغییر دهد. اما در عوض، او برای رسیدن به یک پیروزی نظامی، که هرگز تحقق نخواهد یافت، نیروهای بیشتری –به افغانستان- فرستاد. رهبران ایالات متحده از عجز و ناتوانی استراتژیک در این جنگ رنج می‌برند. در ۱۶ سال مبارزه‌ی نفس‌گیر، اهداف اصلی واشنگتن یعنی درهم‌شکستن، تضعیف گروه‌های تروریستی و جلوگیری از آن‌ها به‌خاطر ایجاد دوباره‌ی یک پناهگاه امن در منطقه، تغییری نکرده است. روش پیگیری این اهداف یعنی اقدام مستقیم نظامی علیه گروه‌های افراطی در افغانستان و پاکستان، همراه با کمک به دو کشور برای ایجاد امنیت و ظرفیت حکومت‌داری نیز ثابت مانده است. با این‌حال، در طول دوره‌ی حکومت سه رییس‌جمهور ایالات متحده، نتیجه اما با هر سطحی از تلاش، چیزی جز یک بن‌بست نظامی نبوده است. تا اواخر ماه فبروری، حفظ این بن‌بست جان نزدیک به ۲۳۰۰ امریکایی را گرفته و بین ۱ تا تریلیون دالر هزینه برداشته است.
حالا با این‌که وضعیت مردم افغانستان بهتر از سال‌ ۲۰۰۱ است، اما افغانستان و پاکستان هر دو سرچشمه‌ی افراط‌گرایی و تروریسم باقی مانده‌اند. گروه‌های تروریستی همچون القاعده و داعش هنوزهم از پناه‌گاه‌های امن برخوردار اند و گروه طالبان نیز، به‌عنوان یک نیروی سازمان‌یافته با پشتوانه‌ی محلی و حمایت خارجی (از پاکستان) پا برجاست. طرح ترمپ –بدون زمان‌بندی مشخص- مبنی بر اعمال فشار نظامی بیشتر و اقدامات سخت‌گیرانه‌تر علیه پاکستان، ایالات متحده را در رسیدن به اهدافش کمک نخواهد کرد. ازینرو ایالات متحده باید به جای ادامه‌ی این مسیر شکست‌خورده و ناکام، به طور جدی پایان جنگ را از راه مذاکره جستجو کند. بسیاری مقامات ایالات متحده ادعا می‌کنند که موفقیت در گفت‌وگو با طالبان و سایر گروه‌های شورشی بعید است، اما واقعیت این است که واشنگتن هیچ‌وقت سعی در حمایت از یک روند جدی صلح با کمک کامل منابع نظامی، اطلاعاتی و اقتصادی خود نکرده است. دلیل خوبی برای این وجود دارد که فکر کنیم یک فشار کامل و دست‌جمعی برای صلح می‌تواند کارگر واقع شود.
به صلح یک فرصت بدهید: آغاز یک روند سیاسی –برای صلح- به‌منظور فرونشاندن آتش درگیری‌ها در افغانستان، تا اواخر سال ۲۰۱۰، زمانی که از آغاز جنگ ۹ سال گذشته بود، به طور جدی در دستور کار ایالات متحده قرار نداشت و هرگز محور تمرکز اصلی واشنگتن نبوده است. بسیاری‌ها ایده‌ی پرداختن به یک روند سیاسی را به‌عنوان یک کار احمقانه، که مانع توجه به سایر ماموریت‌های مهم ضدتروریستی می‌شود، می‌پنداشتند. طالبان به مذاکرات علاقه‌مند نیستند، و حتا اگر آن‌ها باشند، منطق حکم می‌کند که هیچ توافق ماندگار و موفقی در کار نیست.
اولا، موارد افزایش فشار نظامی امریکا تقریبا همیشه پیش‌درآمد گفت‌وگو از جانب طالبان را در پی داشته که مورد اخیر آن پیام گروه طالبان به «مردم امریکا» بود که در ۱۴ فبروری فرستاده شد. با این‌حال در هر مورد، واشنگتن هیچ طرحی برای چگونگی ارائه‌ی پاسخ‌ به آن‌ها نداشته است. بازیگران منطقه‌یی و بین‌المللی –که منافعی در افغانستان دارند- نیز از یک روند صلح حمایت کرده‌اند، اما آن‌ها با توجه به برتری سرمایه‌گذاری‌های نظامی و اقتصادی ایالات متحده –در افغانستان- نمی‌توانند چنین روندی را رهبری کنند. ایالات متحده می‌تواند و باید از یک روند صلح تحت رهبری افغان‌ها پشتیبانی کند، اما پشت‌کردن به آن، در حالیکه ایالات متحده قدرت‌مندترین نیروی نظامی و اقتصادی حاضر در این کشور است، تبدیل به بهانه‌ی سریالی ایالات متحده شده تا فرصت‌ها از دست برود. بدون تلاش صادقانه‌ی امریکا برای کمک به آغاز روند صلح، هیچ توافق سیاسی نمی‌تواند حتا تصور شود.
جنگ در افغانستان در سه سطح است: جنگی میان افغان‌ها که در آن طالبان به دنبال بازپس‌گرفتن کنترل تمام ملت است؛ رقابت میان قدرت‌های منطقه‌یی مانند هند، ایران، پاکستان و روسیه بر سر نفوذ بیشتر و یک جنگ بین‌المللی به رهبری ایالات متحده علیه تروریست‌هایی که مخفی‌گاه‌های شان مرتبط با دو درگیری اولی است. هر گونه حل و فصل دیپلماتیک برای کسب موفقیت، نیاز دارد تا در هریک از این سه سطح، پیشرفت حاصل کند. جایگاه طالبان در یک افغانستان پسا-توافق کلیدی است. یک توافق پایدار صلح، توافقی است که در آن طالبان در افغانستان، در چارچوب قانون اساسی –که حقوق اساسی تمامی شهروندان افغان، به ویژه زنان و گروه‌های قومی به حاشیه‌رانده شده را حفاظت می‌کند- بدل به یک حزب سیاسی می‌شود. این امر تقریبا به صورت قطع شامل اصلاحات قانون اساسی می‌شود؛ مساله‌یی که برای سال‌ها موضوع بحث بوده است. نتایج سیاسی آن برای افغانستان می‌تواند شامل هرچیزی از گذار به یک سیستم پارلمانی گرفته تا واگذاری برخی از قدرت‌های فدرال به دولت‌های منطقه‌یی شود.
این مساله که چه کسی نیروهای امنیتی افغانستان را کنترل کند و مساله‌ی میکانیسم اجرایی برای هرگونه معامله، از جمله یک نیروی حافظ صلح بین‌المللی، از دشوارترین مسایلی خواهد بود که باید حل شوند. طالبان خواهان خروج نیروهای خارجی از افغانستان هستند، اما این کار زمان می‌برد. نیروهای خارجی ممکن است به جای ایالات متحده و ناتو، از سوی سازمان ملل متحد یا سایر کشورهای مسلمان تامین شود اما، برخی از ظرفیت‌ها برای ادامه عملیات‌های ضدتروریستی و جلوگیری از لغزش دوباره‌ی کشور به جنگ داخلی، برای چندین سال دیگر نیاز است که در افغانستان باقی بمانند.
تعدیل نگرانی‌های قدرت‌های منطقه‌یی نیز موجب ایجاد یا شکست هرگونه توافق صلح خواهد شد. پاکستان می‌خواهد منافع‌اش در افغانستان محفوظ باشد. داشتن رهبران طالبان –که پاکستان طی دهه‌های گذشته با آن‌ها همکاری داشته است- در دولت افغانستان، راه درازی را برای کاهش اضطراب اسلام‌آباد، به ویژه در مورد نفوذ هند در این کشور، خواهند رفت. این امر برای بسیاری‌ از افغان‌ها (و امریکایی‌ها) که سال‌ها صرف مبارزه با طالبان کرده‌اند، مساله‌ی دشواری خواهد بود. با این‌حال، حامد کرزی رییس‌جمهور پیشین افغانستان و جانشین وی، اشرف غنی، تمایل خود را برای رسیدگی به نگرانی‌های پاکستان، از جمله راه‌های وصل طالبان به موقعیت‌های دولتی ابراز نموده‌اند. پاکستان اگر به اندازه‌ی کافی قناعت داده شود، باید یک افغانستان مستقل که روابط خوبی با هند نیز دارد را بپذیرد. و اگر راضی نشود، اسلام‌آباد به‌عنوان مخرب بالقوه‌ و درجه یک هرگونه توافق و معامله پابرجا خواهد ماند.
هند پس از خروج طالبان، به افغانستان وارد شد تا موازنه‌ی نفوذ پاکستان را برهم زند. در عین‌حال، چین امیدوار بود که افغانستان را به‌عنوان سنگر دفاعی علیه جدایی‌طلبان در غرب سین‌کیانگ، جایی که این کشور با افغانستان ۵۷ مایل مرز مشترک دارد، ببیند. از سال ۲۰۰۱ تا کنون، هند و چین هر دو رشد اقتصادی عظیمی را تجربه کرده‌اند؛ امری که به آن‌ها دلایل بیشتری برای پیگیری ثبات منطقه‌یی برای تجارت، منابع و دسترسی به آن‌ها از طریق قلمرو افغانستان داده است. هند در حال پیشرفت در تطبیق پروژه‌ی خط لوله‌‌یی است که مدت ها به تاخیر افتاده بود و نیز انتقال گندم به افغانستان از طریق بندر ایران در چابهار را آغاز کرده است. دهلیز اقتصادی چین و پاکستان کمک می‌کند تا واکنش پاکستان به افزایش فشار امریکا رک و بی‌پرده باشد زیرا اکنون، پاکستان پکن را به‌عنوان حامی جایگزین واشنگتن می‌بیند. هم پکن و هم اسلام‌آباد می‌خواهند تهدیدات تروریستی نسبت به وعده‌ی چین برای سرمایه‌گذاری ۵۰ میلیارد دالری در پاکستان را کاهش بدهند و توافق پاکستان با افغانستان تغییر دهنده‌ی بازی خواهد بود. همانند طالبان، کشورهای منطقه همچون ایران، روسیه و چین نیز می‌خواهند بدانند که نیروهای امریکایی منطقه را ترک خواهند کرد. آن‌ها گمان می‌کنند که دیدگاه کرزی مبنی بر این که ایالات متحده به دنبال تداوم هرج و مرج است تا از این طریق حظور نظامی دایمی خود را توجیه کند، درست باشد. این ترس که امریکایی‌ها برای همیشه باقی می‌مانند، به ایالات متحده ابزار فشار اساسی را فراهم می‌کند و کمک می‌کند که واشنگتن شرایط هرگونه معامله و توافق را تعیین کند.
ضعف دیپلماسی: روند کابل، روند اصلی تحت رهبری افغانستان در تلاش برای پایان‌دادن به مناقشه‌ی این کشور از راه مذاکره، برای دومین بار در ۲۸ فبروری تشکیل شد. در آن زمان، افغان‌ها گیج حملات طالبان، از جمله انفجار یک آمبولانس مملو از مواد منفجره که نزدیک به ۱۰۰ نفر را در قلب کابل کشت، بودند و انتظارات فرو خورده شده بودند. با این‌وجود، غنی پیشنهاد گفت‌وگوی بدون پیش‌شرط با طالبان را ارائه کرد. برای دولت نیمه‌جان وحدت ملی در کابل، این امر یک تغییر قابل ملاحظه بود. این پیشنهاد پس از یک دوره بحث و گفت‌وگوی گسترده با گروه‌ها در سراسر افغانستان و با یک وحدت نادر از طرف غنی و رییس‌اجرایی دولت، عبدالله عبدالله ارائه شد. این حرکت از سوی مقامات بیش از ده کشور و سازمان‌های بین‌المللی، از جمله بسیاری از طرف‌هایی که به ندرت چشم به چشم هم می‌بینند مانند ایران، روسیه و ایالات متحده، به شمول هند و پاکستان مورد استقبال قرار گرفت. این پیشنهاد ممکن است امیدوار کننده به نظر برسد اما تعهد واشنگتن به آن دور از تصور است. ایالات متحده هیچ نماینده‌ی ویژه‌یی برای افغانستان و پاکستان ندارد و دفتر آن در اکتبر گذشته بسته شده و حتا کسی برای پیشبرد وظیفه‌ی دستیار وزارت امور خارجه –ایالات متحده- برای این منطقه نامزد نشده است. تلاش‌های نظامی افزایش‌یافته ترمپ راه را برای فرصت‌های دیپلماتیک باز می‌کند اما در غیبت تغییرات جدی در سیاست –مشکلی که از دیرزمانی به این طرف تلاش‌های امریکا در افغانستان را به فنا داده است- این فرصت‌ها نیز از دست خواهند رفت. ترمپ در سخنرانی آگست ۲۰۱۷ خود در مورد استراتژی ایالات متحده برای افغانستان، تاکید کرد که «ما دوباره ملت‌سازی نمی‌کنیم ما تروریست‌ها را می‌کشیم . او سپس رهبران نظامی توانا هچون جنرال جان نیکلسون را به خدمت گرفت و به وی ماموریت داد تا فشارهای نظامی و آموزش نیروهای افغان را افزایش دهد. اما چنین سرمایه‌گذاری در یک روند سیاسی وجود نداشته است؛ امری که از نیروهای نظامی می‌خواهد تا به جای پیگیری مسیر موازی خود، اهداف شان را با تلاش‌های دیپلماتیک همگون و هماهنگ کنند. سیاست‌های ملت‌سازی، صلح‌ و مبارزه با تروریسم، باید به جای ناسازگاری با همدیگر، یکدیگر را متقابلا تقویت کنند.
قطعه‌ی گم‌شده: در هر مرحله‌یی از این جنگ، اسلحه و پول مهمتر از دیپلماسی و سیاست بوده است. این امر می‌تواند، در صورتی که رهبران امریکا به طالبان نشان دهند که روند صلح می‌تواند اهداف آن‌ها را نیز برآورده کند و مشخصا واضح بسازند که نهایتا خروج نیروهای غربی یکی از اهداف واشنگتن است، تغییر کند.
طالبان باید باور کنند که راه توافق با واشنگتن از طریق یک روند هماهنگ با دولت افغانستان عبور می‌کند. استفاده از روند کابل به‌عنوان وسیله‌ی آورنده‌ی صلح، به مقامات ایالات متحده اجازه می‌دهد که پافشار طالبان بر مذاکرات مستقیم –با ایالات متحده- و نگرانی دولت افغانستان در مورد جداافتادن از گفت‌وگو را مدیریت کنند. همکاری نزدیک با کابل و بازیگران منطقه‌یی دخیل، و تعامل ساختاری با طالبان –از جمله تعامل مستقیم- می‌تواند باعث پیشرفت گفت‌وگوهای اولیه به یک روند واقعی صلح با یک واسطه‌ی بین‌المللی شود.
وزیر دفاع ایالات متحده، جیمز متیس در سفر اخیر خود به کابل، گفت که ایالات متحده بعضا «علاقه‌مندی به گفت‌وگو» را از جانب جناح‌های طالبان تشخیص داده است. برای عبور از سخن‌پراگنی‌های بیهوده که رهبران امریکایی در هنگام مذاکره به آن عادت دارند، متیس باید رییس‌جمهور را وادار به انجام سه چیز کند.
اول، ترمپ باید نماینده‌یی را از سوی ریاست‌جمهوری برای نظارت بر تمامی تلاش‌های ایالات متحده در رابطه به افغانستان تعیین کند. دوم، ترمپ باید دستگاه‌های نظامی و اطلاعاتی ایالات متحده را هدایت دهد تا حمایت از این نماینده در ایجاد یک روند صلح را وظیفه‌ی اصلی خود بدانند. در نهایت، او باید نماینده‌اش را وا بدارد تا از طریق روند کابل با همکاری افغان‌ها و دیگران در یافتن یک تسهیل‌کننده‌ی بین‌المللی –به احتمال زیاد از طریق سازمان ملل یا ناروی- کار کند. واشنگتن در این مناقشه طرف اصلی جنگ است و نمی‌تواند تماشاچی یا واسطه و میانجی باشد. روندهای سیاسی صلح همانند ماجراهای نظامی دشوار اند و اغلب شکست می‌خورند. اما پایان‌دادن به جنگ باید هدف اصلی هر یک از رهبران ایالات متحده باشد که جوانان را به میدان جنگ می‌فرستند. در طول ۱۶ سال گذشته، جنگ افغانستان یکی از پرهزینه‌ترین نتایج ناخواسته‌ی نظامی‌سازی سیاست خارجی ایالات متحده در پس از یازدهم سپتامبر بوده و همچنان است. اکنون تنها یک تعهد واقعی به دیپلماسی ممکن است اوضاع را تغییر دهد.
منبع: فارین افرز – ویکرام ج. سینگ
ترجمه: جلیل پژواک
سرمقاله-14

Comments are closed.