بیبیسی یا بنگاهِ خبر پراکنیِ بریتانیا از زمان تٲسیس تا حال، همواره یک رویکرد پارسیـدریستیزی در پالسیِ نشرات خود دارد و پیوسته برای زبانِ پارسیِـدری مسٲلهسازی میکند. جدای بین سه گویش زبانِ پارسیِـدری و مرزکشیدن بین پارسیِ و دری را میشود از شومترین و نامیمونترین ساسیتگذاریِهای فرهنگیِ این رسانهی اسعتمارِ گفت که تبرش را بر ریشهی تمدن پارسیِـدری نشانیِ گرفته است.
جو سیاسیِ افغانستان و سیاستِ هویتزداییِ از پارسیِوانها، زمینه را برای عدهی که جز از تعصب و نفرت در چانته چیزیِ ندارند؛ مساعد کرده است تا روزِ جداییِ بین پارسیِ و دری را جشنبگیرند و هلهلهی شادی سر دهند. و با تبانیِ سیاستها پیرِ استعمار و بنگاههای تفرقهافگن جهان، از دیگران هویتزداییِ کرده و برای خود هویتتراشیِ نمایند. مانند آفتاب شُهرهی شهر است که زبانِ پارسیِ و دری یک زبان است و آنچهکه “دری”، “پارسی”، و “تاجیکیِ” گفته میشود؛ لهجهها و گویشها است که در هر زبانِ زندهی دنیا معمول و مروج است. به عنوان مشت نمونهی خروار در زبان انگلیسیِ؛ ما گویشها بریتاناییِ، آمریکاییِ، آسترلیاییِ و … داریم که همه به عنوان زبان انگلیسیِ شناخته و دانسته میشوند و هیچکس نمیتواند بین این لهجهها مرزبندی کند. هیچسیاستِ در درازنایِتاریخ نتواسته و نمیتواند، زبان مولاناییِ بلخی را از حافظ شیرازی جدا کند و بینِ واژههای ابیات حافظ و مولانا مرزِ بکشد. همانسان که منیِ افغانستانیِ در کنار پنجره خانهیمان دیوان ابیات حافظ را دارم و در مراوده های روزمره از سرودهها حافظ استدلال میکنم، یک ایرانی و یک تاجیکستانیِ هم دیوانِ ابیاتِ مولاناییِ بلخیِ را در خانه دارد و در ادبیاتِروزانه از آن استفاده میکند. فرض را بر این میگیریم که این سه زبان متفاوت است! آنگاه باید منیِ افغانستانیِ زبان حافظ و سعدی را نفهمم و از ابیاتِ نغزِ او هیچمایهی نبرم. و در مقابل بنا به تفاوتِزبانیِ یک ایرانیِ نظیر “سروش” زبان مولانا را نفهمد و یک تاجیکستانیِ هم از زبان سعدی و مولانا سر در نیاورد. نمیدانم بیبیسی و ترمینولوژیستهای افغانیِ چرا خود را در میان چهار دریا تختهبند کردهاند و باز ادعا دامنِ خشک را دارند.اهمیت و جایگاهِ زبانِ پارسیِـدری بیشتر از آن است که ترمینولوژیستهای افغانیِ و بنگاههای خبرپراکنیِ مانند بیبیسیِ برایش مسٲلهسازی نموده و بینِ گویشهای آن به عنوان زبانهای جداگانه مرزبندیِ نمایند. زبان پارسیِـدری تنها یک زبان معمولیِ نیست، این زبان به عنوان زبان مکتوب و رسمی هزارساله “خراسانیِ قدیم” و هویت حوزهی یک تمدنِ بزرگ است که هزاران شاعر، نویسند، و ادیب را در بطنِ خود پرورده و فزرندانِ نظیر مولانایی بلخیِ را تقدیم جهانیان کرده است.
اگر پارسیِـدری دو زبانِ کاملن جداگانه از هم است، چرا مولانا در ابیاتش این زبان را پارسی و حافظ در سرودههایش از پارسی، و از دری به عنوان صفتِ زبانِ پارسیِ یاد کرده است. مگر بیبیسی یا هم ترمینولوژیستهای افغانیِ بیشتر از حافظ و مولانا به این زبان آگاهیِ دارند؟ مگر این مرزبندیِ ها به غیر از هویتزدایی و پاشیدنِ بذر تعصب و نفرت دیگر چه میتواند باشد. ما بالای هر مرزِ که میکشید، با محبت پُل میزنیم!
عقاب؛ بیانگر آرمان های دینی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی شماست.
مطلب بعدی
Comments are closed.