جایم نمی دهد
نه زمین نه آسمان
نه کام نهنگی
حتی اگر یونسی شوم
خورشید بر منبر تاریکی
پیروزی آب های رسوایی را
شیپور می زند
و من می دانم
که مردی در قبیلۀ کسوف
آیینۀ چرکین خون آلودش را
در آن سوی دیوار زمان پنهان کرده است
و فکر می کند که تمام شامپانزی های امریکا
در آیینۀ کوچک او می خندند
وفکر می کند که آب تمام دریا ها
در کوزۀ شکستۀ پدر کلان او نمد پیچ شده است
او وقتی در آیینه خودش را می بیند
باغ وحش در جیب چپ اوست
و تمام هستی اش گم می شود در خندۀ یک شامپانزی
مطالب مشابه
پرتو نادری
Comments are closed.